پاس سرسبدalley-oop pass/ ally-opp/ alley-upواژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، پاسی که در آن بازیکن توپ را در نزدیکی سبد و در ارتفاع مناسب برای همتیمی خود پرتاب یا رها میکند
دهانی 2mouth-hole/ mouth hole, blow holeواژههای مصوب فرهنگستانسوراخی در سازهای بادی که نوازنده برای تولید صدا در آن میدمد
الفصفرaleph null, aleph zero, aleph noughtواژههای مصوب فرهنگستانعدد اصلی هر مجموعه که با مجموعۀ اعداد طبیعی در تناظر یکبهیک است
غذاخانهgalleyواژههای مصوب فرهنگستانمحل مشخصی در داخل هواپیما برای نگهداری و ارائۀ مواد غذایی و انواع نوشیدنی
ولعلغتنامه دهخداولع. [ وَ ] (ع اِ) دروغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- ولع والع ؛ مبالغه است ، چنانکه عجب عاجب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ولعلغتنامه دهخداولع. [ وَ ] (ع مص ) وَلَعان . سبک و خوار گردیدن . || دروغ گفتن . || ربودن . || ماادری ما ولعه ؛ نمیدانم چه چیز بازداشت او را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ولعلغتنامه دهخداولع. [ وَ ل َ ] (ع مص )وَلوع . حریص و آزمند گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به چیزی سخت دل بستن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) حرص . (غیاث اللغات ). آز : گشت بی عاطفتی باز شروع یافت حرص و ولع و جهل شیوع . ایرج میرزا.
ولعدیکشنری فارسی به انگلیسیappetency, appetite, avidity, craving, greed, greediness, hankering, hunger, passion, voracity
خولعلغتنامه دهخداخولع. [ خ َ ل َ ] (ع ص ، اِ) بیم طاری بر دل که گویا جن مس کرده . || قمارباز بدبخت که داو او نیاید. || کودک کثیر الجنایات و گول . || راهبی دانا. || گرگ . || غول . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
زولعلغتنامه دهخدازولع. [ زَ ل َ ] (ع ص ) (از «زل ع ») مرد کوفته پاشنه ها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد کفته پاشنه . (ناظم الاطباء).
دولعلغتنامه دهخدادولع. [ دَ ل َ ] (ع ص ، اِ) راه فراخ و نرم . (ناظم الاطباء) از (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کولعلغتنامه دهخداکولع. [ ک َ ل َ ] (ع اِ) ریم و چرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).