ولووهیواژهنامه آزادسخنان واهی و بیهوده، این واژه از دو واژه ول و واهی ساخته شده است. (این واژه هم اکنون در گویش شوشتریها متداول است)
ولوعلغتنامه دهخداولوع . [ وَ ] (ع مص ) آزمند شدن .حریص و آزمند گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) آزمندی . میل شدید : همیشه عادت او را به نیکویی است ولوع چنانکه همت او را به برتری آهنگ . فرخی .|| (ص ) آزمند. (منتهی
ولویهلغتنامه دهخداولویه . [ وُ لو ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیشکوه سورتیجی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری .سکنه ٔ آن 600 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ولویةلغتنامه دهخداولویة. [ وَ ل َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث ولوی ، منسوب به ولی : سلسله ٔ ولویه ٔ علویه . (از فرهنگ فارسی معین ).
گولوگَهگویش بختیاریمکان غلتیدن اسب و الاغ (معمولاً اسب و الاغ در جایى که خاک نرم داشته باشد مىخوابند و غلت مىزنند).