گوندارلغتنامه دهخداگوندار. [ گُن ْ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای حبشه که در قدیم پایتخت آن بوده است . این شهر در چهل هزارگزی دریاچه ٔ دنبآ قرار دارد. و مساحت آن 2210 کیلومتر مربع است و اکنون چهل هزار نفر جمعیت دارد.
پوندرلغتنامه دهخداپوندر. [ پ َ رَ ] (اِخ ) نام ناحیتی از مشرق هند بنابر آنچه در سنگهت آمده است . (ماللهند بیرونی ص 153 و 314).
وندرلغتنامه دهخداوندر. [ وَ دَ ] (اِ) عنکبوت سیاه (در تداول مردم قزوین ): مثل وندر؛ سخت سیه چرده و استخوانی .
وندرلغتنامه دهخداوندر.[ وَ دَ ] (حرف ربط + حرف اضافه ) (از: و + اندر) و در. و اندر. (فرهنگ فارسی معین ) وَاندر : تدبیرصد رنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی وندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لایری .مولوی (دیوان کبیر ج 1<
خوندارلغتنامه دهخداخوندار. (نف مرکب ) دارنده ٔ خون . || قاتل . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : از خجلت رخ تو که خوندار لاله است گلها بزیر شهپر مرغان خزیده اند. میرزا صائب (از آنندراج ).غارتگر جنت از بر و دوش خوندار خلایق از بناگوش
گوندارلغتنامه دهخداگوندار. [ گُن ْ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای حبشه که در قدیم پایتخت آن بوده است . این شهر در چهل هزارگزی دریاچه ٔ دنبآ قرار دارد. و مساحت آن 2210 کیلومتر مربع است و اکنون چهل هزار نفر جمعیت دارد.
غوندارلغتنامه دهخداغوندار. [ غُن ْ ] (اِخ ) تلفظ عربی و ترکی گندار . رجوع به گندار و قاموس الاعلام ترکی شود.