پوست بر پوستلغتنامه دهخداپوست بر پوست . [ ب َ ] (ص مرکب ) تهی و بیمغز و پوچ : آنکه چون پسته دیدمش همه مغزپوست بر پوست بود همچو پیاز.(گلستان ).
وصدلغتنامه دهخداوصد. [ وُ ص ُ ] (ع اِ)ج ِ وصید، به معنی آستان و پیشگاه سرای . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وصید شود.
آستانهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آستان، بارگاه، پیشگاه، جناب، حضرت، درگاه، عتبه، محضر، وصید ۲. آغاز، مقدمه
اصیدلغتنامه دهخدااصید. [ اَ ] (ع اِ) لغتی است در وصید که بمعنی فضای خانه است . (از قطر المحیط). صحن خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
وصیدةلغتنامه دهخداوصیدة. [ وَ دَ ] (ع اِ) اصیدة. حظیره مانندی است که در کوه از سنگ سازند جهت ستوران . (منتهی الارب ) (آنندراج )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شوانگاه . (مهذب الاسماء). ج ، وصائد. (اقرب الموارد). رجوع به وصید شود.
باقی خوارلغتنامه دهخداباقی خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) پس مانده خور. خورنده ٔ بازمانده : قطب شیر وصید کردن کار اوباقیان این خلق باقی خوار او. مولوی .زانکه باقی خوار شیر ایشان بدندشیر چون رنجور شد