وقفةلغتنامه دهخداوقفة. [ وَ ف َ ] (ع اِ) پی که بر کمان پیچند. || پی بالای گرده ٔ علیا. هما وقفتان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || ایست . درنگ . مکث . توقف : چه یوسف شربتی در دلو خورده چه یونس وقفه ای در حوت کرده . نظامی .</p
وقیفةلغتنامه دهخداوقیفة. [ وَ ف َ ] (ع اِ) بز کوهی که در پناه سنگی ایستاده باشد از بیم سگان و فرودآمدن نتواند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
وقفةدیکشنری عربی به فارسیمطرح کردن , گذاردن , قراردادن , اقامه کردن , ژست گرفتن , وانمود شدن , قيافه گرفتن , وضع , حالت , ژست , قيافه گيري براي عکسبرداري , )سوال پيچ کردن باسلوال گير انداختن
اقرحةلغتنامه دهخدااقرحة. [ اَ رِ ح َ ] (ع اِ) ج ِ قَراح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بمعنی آب صافی و پاکیزه بی آمیختگی چیزی و آب شیرین و سرد و خالص و بی آمیغ از چیزی . (آنندراج ). رجوع به قراح شود. || زمین های آب و گیاه . (آنندراج ): و وقفوا علیهم من النواحی والاقرحة و العقارات
اخابث المنافقینلغتنامه دهخدااخابث المنافقین . [ اَ ب ِ ثُل ْ م ُ ف ِ ] (اِخ ) ثم ّ حمل ابن ابی الی قبره . و قد غلب علیه المنافقون کسعدبن حنیف و زیدبن اللّصیت و سلالةبن الحمام و نعمان بن أوفی بن عمرو و رافعبن حریملة و مالک بن ابی قوقل و داعس الیهودی و سوید الیهودی ، و هؤلاء اخابث المنافقین و هم الذین ک
حجرالولادةلغتنامه دهخداحجرالولادة. [ ح َ ج َ رُل ْ وِ دَ ] (ع اِ مرکب ) حجرالعقاب . اکتمکت . گن ابلیس . حجرالنسر. حجر البحری . حجرالبهت . حجرالنسا. حجرالماسکة. حجرالیسر. ایاطیطس .صاحب تحفه در ذیل کلمه ٔ حجرالیسر گوید: سنگی است سفید و مدور و صاف و از حجاز خیزد و قسمی از اکتمکت است و حجرالنسر و حجرال