وِفَاقاًفرهنگ واژگان قرآنموافق (در عبارت "جَزَاءً وِفَاقاً" کلمه وفاقا مصدري است كه به معناي اسم فاعل به كار برده شده است ومعناي آيه اين است که ايشان جزا داده ميشوند جزايي موافق با اعمالي که کردند)
وفاقةلغتنامه دهخداوفاقة. [ وِ ق َ ] (ع مص ) سازوار آمدن . (المصادر زوزنی ). موافقت و سازواری کردن . (آنندراج ). رجوع به وفاق شود.
نگهداری وفقیadaptive maintenanceواژههای مصوب فرهنگستانیکی از انواع نگهداری نرمافزار که در آن کارکرد سامانه را با تغییراتی با نیازهای روز یا پیشرفتهای فنّاوری سازگار میکنند
یکسانساز وفقیadaptive equaliser/ adaptive equalizerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که از آن برای یکسانسازی وفقی استفاده میکنند
معقدةلغتنامه دهخدامعقدة. [ م ُ ع َق ْ ق َ دَ ] (ع ص ) خیوط معقدة؛ رشته ٔ گره بسته . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نخهای بسیار گره . (از اقرب الموارد). || یمین معقدة؛ سوگند که بر فعل مستقبل کرده باشند و بر حانث آن کفاره است وفاقاً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
حمیملغتنامه دهخداحمیم .[ ح َ ] (ع ص ، اِ) قریب و خویشاوند. ج ، اَحِمّاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و گاه حمیم برای جمع مؤنث نیز آید. (منتهی الارب ). || دوست . صدیق .(اقرب الموارد). || آب گرم . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : شعر من ماء
اختلاجلغتنامه دهخدااختلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) (علم الَ ....) و هو من فروع علم الفراسة. قال المولی ابوالخیر هو علم باحث عن کیفیة دلالة اختلاج اعضاء الانسان من الرأس الی القدم علی الاحوال التی ستقع علیه و احواله و نفعه و الغرض منه ظاهر لکنه علم لایعتمد علیه لضعف دلالته و غموض استدلاله و رأیت ف
طرفلغتنامه دهخداطرف . [ طَ رَ ] (ع اِ) کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جانب و سو. سوی . کناره . بر. کنار. انتها. نوک دست . سمت . اوب . (منتهی الارب ): طرف راست ؛ دست راست . سمت راست : لاله مشکین دل عقیقین طرف است چون آتش اندراوفتاده به خَف است . <p clas