وژوللغتنامه دهخداوژول . [ وَ ] (اِ) طعم شور، و در نسخه ٔ سروری به معنی شوربا آمده و آن با شین خواهد بود نه با زای فارسی [ ژ ] . (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به وُژول شود.
وژوللغتنامه دهخداوژول . [ وُ ] (اِ) طعم و مزه ٔ شور و شوربا. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بجول و استخوان شتالنگ . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).کعب [ در زبان عربی
وجوللغتنامه دهخداوجول . [ وُ] (ع اِ) پیران . (منتهی الارب ). پیرمردان . (ناظم الاطباء). شیوخ . (اقرب الموارد از قاموس ) (المنجد). || دانایان و علماء و حکماء. (ناظم الاطباء).
وژولندهلغتنامه دهخداوژولنده . [ وُ ل َ دَ / دِ ] (نف ) شور و غوغا و تقاضاکننده و برانگیزاننده به جنگ را گویند، و به ترکی شرباشارن خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاط
وژولیدنلغتنامه دهخداوژولیدن . [ وُ دَ ] (مص ) شور کردن . (برهان ) (آنندراج ). || برانگیزاندن مردم را به جنگ . (برهان ). تحریک کردن و برانگیزاندن بر جنگ و جدال و مخاصمه . (ناظم الاط
وژولندهلغتنامه دهخداوژولنده . [ وُ ل َ دَ / دِ ] (نف ) شور و غوغا و تقاضاکننده و برانگیزاننده به جنگ را گویند، و به ترکی شرباشارن خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاط
وژولیدنلغتنامه دهخداوژولیدن . [ وُ دَ ] (مص ) شور کردن . (برهان ) (آنندراج ). || برانگیزاندن مردم را به جنگ . (برهان ). تحریک کردن و برانگیزاندن بر جنگ و جدال و مخاصمه . (ناظم الاط
آغالشلغتنامه دهخداآغالش . [ ل ِ ] (اِمص ) عمل و اسم مصدر آغالیدن . بدآموزی و تحریک و انگیختن و تحریض و تحریص و اغراء و تهییج و برفژولیدن و وژولیدن بجنگ و فتنه و فساد و خصومت . تح
اشتالنگلغتنامه دهخدااشتالنگ . [ اِ ل َ ] (اِ) بمعنی شتالنگ است و آن استخوانی باشد که در میان بندپا و ساق پا واقع است و آنرا بجول گویند و بعربی کعب خوانند. (برهان ) (هفت قلزم ) (انج
مستحثلغتنامه دهخدامستحث . [ م ُ ت َ ح ِث ث ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحثاث . برانگیزنده . (غیاث ) (اقرب الموارد). برانگیزاننده . تشویق کننده . رجوع به استحثاث شود. || وژولنده