وکاعةلغتنامه دهخداوکاعة. [ وَ ع َ ] (ع مص )ناکس گردیدن . (منتهی الارب ). لئیم شدن . (اقرب الموارد). || درشت و رست و سخت گشتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سخت شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
وقاعةلغتنامه دهخداوقاعة. [ وَق ْ قا ع َ ] (ع ص ) مرد غیبت کننده مردم را.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وقّاع شود.
وقاحةلغتنامه دهخداوقاحة. [ وَ ح َ ] (ع مص )وقوحة. قحة. وقح [ وُ / وُ ق ُ ] . شوخ گرفتن و سخت شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سخت شدن سم . (المصادر) (تاج المصادر بیهقی ). || وقحة. وقوحة. بی شرم شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شوخ روی
وقاهیةلغتنامه دهخداوقاهیة. [ وَ ی َ ] (ع اِمص ) خدمتگزاری کلیسا. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
وقوحةلغتنامه دهخداوقوحة. [ وُ ح َ ] (ع مص ) وقاحة. قحة. وُقْح . شوخ گرفتن و سخت شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سخت شدن سم . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || بی شرم شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کم شدن شرم و حیا و بی پروا شدن بر ارتکاب قبایح و زشتی ها. (اقرب الموارد). شوخ
وقاحةدیکشنری عربی به فارسیگستاخي , چشم سفيدي , خيره سري , بي احترامي , جسارت , اهانت , توهين , غرور , خود بيني , ادعاي بيخود , تکبر