وکدلغتنامه دهخداوکد. [ وَ] (ع اِ) مراد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هَم ّ و قصد. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر). آهنگ : وکد وکده ؛ ای قصد قصده . (منتهی الارب ).
وکدلغتنامه دهخداوکد. [ وُ ] (ع اِ) سعی و جهد. (اقرب الموارد). کوشش و توانایی . (منتهی الارب ). || کار: مازال ذلک وکدی ؛ ای فعلی . (منتهی الارب ).
وقت وقتلغتنامه دهخداوقت وقت . [ وَ وَ ] (ق مرکب ) گاه . گاه گاه . بعض اوقات . رجوع به ترکیبهای وقت شود.
چوکتلغتنامه دهخداچوکت . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. 250 تن سکنه دارد. آب آن از باران . محصول عمده اش حبوبات ، لبنیات ، ذرت و غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
وقتلغتنامه دهخداوقت . [ وَ ] (ع اِ) هنگام . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). و آن مقداری است از روزگار و بیشتر در زمان گذشته به کار رود و جمع آن اوقات است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقداری از زمانی که برای امری فرض شده . (فرهنگ فارسی معین ). ساعت . فرصت . گاه . (یادداشت مرحوم دهخدا
وقتلغتنامه دهخداوقت . [ وَ ] (ع مص ) هنگام معین کردن . (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (آنندراج ). هنگام پدید کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چاغ معین کردن . (ازناظم الاطباء). وقت قرار دادن . (از اقرب الموارد).
وکدهلغتنامه دهخداوکده . [ وَ ک َ دَ / دِ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند ماده باشد که مقابل نر است . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ماده (اِ) شود.
وکودلغتنامه دهخداوکود. [ وُ ] (ع مص ) اقامت نمودن . || آهنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || رسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اصابه کردن . (اقرب الموارد). || استوار کردن گره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد): وکد العقد؛ استوار کرد گره را. (منتهی الارب ). || بستن
آکلغتنامه دهخداآک . (اِ) بعض فرهنگ نویسان ما این صورت را آورده و بدان معنی آسیب ، آفت ، عاهت ، عیب ، عار و آهو و زشتی داده اند. و در کلمه ٔ ده آک ، صورتی از ضحّاک نیز می آورند که چون ضحّاک صاحب ده عیب : زشتی ، کوتاهی ، بیدادگری ، بیشرمی ، بسیارخواری ، بدزبانی ، دروغگوئی ، شتابکاری ، بددلی و
وکدهلغتنامه دهخداوکده . [ وَ ک َ دَ / دِ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند ماده باشد که مقابل نر است . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ماده (اِ) شود.
متوکدلغتنامه دهخدامتوکد. [ م ُت َ وَک ْ ک ِ ] (ع ص ) ایستاده و آماده بر کاری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال ظل متوکداً بامر کذا و متوکزاً؛ ای قائماً مستعداً. (از اقرب الموارد). و رجوع به متوکز شود.
اوکدلغتنامه دهخدااوکد. [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) استوارتر. (ناظم الاطباء) (المنجد). استوارتر. مستحکم تر. (آنندراج ).
توکدلغتنامه دهخداتوکد. [ ت َ وَک ْ ک ُ ] (ع مص ) استوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). استوار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). تأکد. (آنندراج ) (اقرب الموارد).