دهانهپوشبندhatch bar 1, hatch clamping beamواژههای مصوب فرهنگستانبستی متشکل از الوارهای چوبی یا تسمههای فلزی که بر روی دهانهپوش نصب و گاه پیچ میشود تا از باز شدن و جابهجایی دهانهپوش براثر باد و دیگر عوامل طبیعی جلوگیری شود
زهوار دهانهپوشhatch batten, battening bar, hatch bar 2, battening ironواژههای مصوب فرهنگستانتسمهای فلزی که از آن برای محکم کردن دهانهپوش استفاده میکنند
قانون کوری ـ وایسCurie-Weiss lawواژههای مصوب فرهنگستان[ژئوفیزیک] قانونی که بیان میکند در دماهای بالاتر از دمای کوری، پذیرفتاری مغناطیسی مادة پارامغناطیسی با دمای مطلقِ بین دمای ماده و دمای کوری تناسب معکوس دارد [فیزیک] قانونی که میگوید پذیرفتاری مغناطیسی مواد پارامغناطیسی با اختلاف دمای جسم و دمای کوری نسبت عکس دارد
ویزیتلغتنامه دهخداویزیت . (فرانسوی ، اِ) دیدار. بازدید. || (اصطلاح پزشکی ) عیادت بیمار از طرف پزشک . || (اصطلاح پزشکی ) پایمزد پزشک . حق القدم .
ویزمکلغتنامه دهخداویزمک . [ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ویزنهلغتنامه دهخداویزنه . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کرگانرود بخش مرکزی شهرستان طوالش . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
زوخانهلغتنامه دهخدازوخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) در منتهی الارب این کلمه در ترجمه ٔ عریش آمده بدین سان : ... و زوخانه از چوب ویز ساخته ...رجوع به عریش شود. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
گرمه بیزلغتنامه دهخداگرمه بیز. [ گ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) غربال سوراخ تنگ را گویند. (برهان ). گرمه ویز با واو بهمین معنی است . (آنندراج ). منخل . آردبیز. (مهذب الاسماء).
ویزیتلغتنامه دهخداویزیت . (فرانسوی ، اِ) دیدار. بازدید. || (اصطلاح پزشکی ) عیادت بیمار از طرف پزشک . || (اصطلاح پزشکی ) پایمزد پزشک . حق القدم .
ویزمکلغتنامه دهخداویزمک . [ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ویزاری کردنلغتنامه دهخداویزاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیزاری نمودن . بیزاری کردن : ما بیزاری کنیم از ایشان چنانکه ایشان ویزاری کردند از ما. (ترجمه ٔ قصه های قرآن ج 1 ص 38 از فرهنگ فارسی معین ).
ویزنهلغتنامه دهخداویزنه . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کرگانرود بخش مرکزی شهرستان طوالش . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ویزیت کردنلغتنامه دهخداویزیت کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیدار کردن . بازدید کردن . || (اصطلاح پزشکی ) عیادت کردن پزشک از بیمار.
درخت آویزلغتنامه دهخدادرخت آویز. [ دِ رَ ] (نف مرکب ) درخت آویزنده . || (ن مف مرکب ) آویخته از درخت . || (اِ مرکب ) ضُوَع . شوکی . مرغ شب . (زمخشری ).
رادوویزلغتنامه دهخدارادوویز. (اِخ ) ناحیه ای است در قضای نارده که سابقاً جزء یونان بوده . (از قاموس الاعلام ترکی ).
دلاویزلغتنامه دهخدادلاویز. [ دِ ] (نف مرکب ) دل آویز. دل آویزنده . آویزنده به دل . مطلوب و مرغوب و دلخواه . (برهان ). آنچه یا آنکه دلهای اصحاب نظر بدو مایل بود. (از شرفنامه ٔ منیری ). قابل قبول . دلچسب . دل انگیز. دلفریب . دلکش . دلربا. فتان . گیرا. دلپسند : مطربا آن
خاک پرویزلغتنامه دهخداخاک پرویز. [پ َرْ ] (نف مرکب ) خاکبیز. خاک الک کننده : تو خسروی و من از صدق دل نه از پی زربر آستانه ٔ قصر تو خاک پرویزم . نزاری قهستانی .رجوع به پرویختن شود.
خاویزلغتنامه دهخداخاویز. (اِخ ) نام قریه ای است از ولایت دشتستان فارس قریب به خورمج و آن قصبه ای است معمور و نارنگی آن بخوبی مشهور. (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). «نام ناحیه ٔ کوچکی است مشتمل بر بنیان وتل کرگوئی و کشی و تمام این ناحیه ٔ کوچک که فرسنگی درازی آن است بساتین مرکبات و نخلستا