ویسکلغتنامه دهخداویسک . [ وِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
فرمانده درصحنهon-scene coordinator, on-scene commander, OSCواژههای مصوب فرهنگستانیکی از افراد واحدهای جستوجو و نجات که برای هماهنگی عملیات در یک منطقۀ خاص برگزیده میشود
پوشکلغتنامه دهخداپوشک . [ ش ِ / ش َ ] (اِ) به لغت ماوراءالنهر گربه باشد و این صورتی از کلمه ٔ پیشیک یاپشک و پشک متداول زبان آذری است . پوشنگ . (برهان ). سِنّور. هِرّ : چند بردارد این هریوه خروش نشود باده بر سماعش نوش راست گ
چوشکلغتنامه دهخداچوشک . [ ش َ ] (اِ) کوزه را گویند که لوله داشته باشد و آن را بلبله نیز خوانند. (جهانگیری ). کوزه لوله دار را گویند. (برهان ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). کوزه ٔ لوله دار کوچک مأخوذ از چوشیدن که بمعنی مکیدن است . (آنندراج ) (انجمن آرا). بلبلی . چون لوله ٔ آن رادر دهن گذاشته
گوسکلغتنامه دهخداگوسک . [ گ ُ س ِ ] (اِخ ) فرانسوا ژوزف (1734-1829م .). آهنگ ساز فرانسوی متولد در ورگنی . وی یکی از به وجودآورندگان سمفونی است . گوسک سازنده ٔ آهنگ های انقلابی و یکی از استادان هنرستان است .
ویسکهلغتنامه دهخداویسکه . [وِ س ِ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ویسکیلغتنامه دهخداویسکی . (انگلیسی ، اِ) نوعی مشروب الکلی . قسمی عرق معمولی انگلستان . (یادداشت مرحوم دهخدا). || نوعی از عرق که از حبوبات گیرند و بیشتر در اسکاتلند و ایالات متحده ٔ امریکا سازند.
ویسکیفرهنگ فارسی عمیدنوعی نوشیدنی الکلی تقطیرشده که از بعضی غلات مانند جو، ذرت، یا چاودار بهدست میآید. Δ جو جوانهزده را که خشک و بوداده شده پس از نرم کردن با آب داغ مخلوط میکنند و بعد از تخمیر در دستگاههای مخصوص عرقکشی تقطیر میکنند.
بیسکلغتنامه دهخدابیسک . [ ب َ س َ ] (ع اِ) کلمه ٔ ترحم مانند ویسک که در وقت ترحم و دل آسایی کودک گویند. (ناظم الاطباء). کلمه ای است که وقت ترحم و دل آسایی کودک گویند. کِش کِش . (یادداشت بخط مؤلف ).
کش کش کشلغتنامه دهخداکش کش کش . [ ک ِ ک ِ ک ِ / ک ُ ک ُ ک ُ ] (صوت ) آوازی که بدان سگ را بر سگی یا بر غریبی آغالند. (یادداشت مؤلف ) . || کلمه ای است که برای آرام کردن طفل شیرخواره ٔ گریان و خوابانیدن او گویند و عرب بیسک و ویسک گوید. (یادداشت مؤلف ).
دشت طاللغتنامه دهخدادشت طال . [ دَ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، و محدود است از شمال به دهستان نمشیر، از جنوب به دهستان های پشت آربابا و آلوت ، از مشرق به دهستان سبدلو، از مغرب به رودخانه ٔ زاب کوچک که بین سردشت و بانه واقع شده است . منطقه ٔ دهستان کوهستان جنگلی
ویسکهلغتنامه دهخداویسکه . [وِ س ِ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ویسکیلغتنامه دهخداویسکی . (انگلیسی ، اِ) نوعی مشروب الکلی . قسمی عرق معمولی انگلستان . (یادداشت مرحوم دهخدا). || نوعی از عرق که از حبوبات گیرند و بیشتر در اسکاتلند و ایالات متحده ٔ امریکا سازند.
ویسکیفرهنگ فارسی عمیدنوعی نوشیدنی الکلی تقطیرشده که از بعضی غلات مانند جو، ذرت، یا چاودار بهدست میآید. Δ جو جوانهزده را که خشک و بوداده شده پس از نرم کردن با آب داغ مخلوط میکنند و بعد از تخمیر در دستگاههای مخصوص عرقکشی تقطیر میکنند.