لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن داود. برادر یعقوب بن داود وزیر و ندیم مهدی عباسی خلیفه . و او هنگامی که ولایت یافت بشاربن برد وی را بدین بیت هجا گفت :هم حملوا فوق المنابر صالحاًاخاک فضجت من اخیک المنابر.چون یعقوب این بیت بشنید نزد مهدی شد و گفت : این کور مشرک امیرالمؤم