اتونلغتنامه دهخدااتون . [ اَت ْ تو / اَ ] (معرب ، اِ) (معرب از فارسی ) تون . گلخن . آتون . (زمخشری ). گلخن گرمابه . || تنور گچ پز و نان پز. کوره ٔ آهک پزان . || آتشدان آهنین . || الأتون ...یستعار لما یطبخ فیه الاَّجر و یقال له بالفارسیة خمدان و تونق و اشوزن
هتونلغتنامه دهخداهتون . [ هََ ] (ع ص ) سحاب هتون ؛ ابر بارنده . (معجم متن اللغة) (تاج العروس ) (اقرب الموارد). || ابری که سست و پیوسته ببارد. (اقرب الموارد). || ابری که گاه ببارد و گاه نبارد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد): عین هتون الدمع؛ چشم اشکبار. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). مطر هتون ؛ ب
هتونلغتنامه دهخداهتون . [ هَُ ] (ع مص ) اشک باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). باریدن اشک . چکیدن اشک : هتن الدمع هتوناً؛ چکید و فروریخت اشک . (معجم متن اللغة) (ناظم الاطباء) (تاج العروس ). || هتنت السماء هتناً و هتوناً. رجوع به هتن به تمام معانی شود.
آتونلغتنامه دهخداآتون . (اِ) کدبانویی که دخترکان را تعلیم خواندن و دوختن دهد. معلمه . || مشیمه . زهدان . بچه دان .