پادشاه روملغتنامه دهخداپادشاه روم . [ دْ / دِ هَِ ] (اِ مرکب ) هرقل . (دهار). || سلطان روم . سزار. رجوع به هراکلید و هراکلیوس شود.
پادشاهفرهنگ فارسی عمید۱. فرمانروای مقتدر و صاحب تاجوتخت؛ سلطان؛ ملک؛ شهریار؛ خدیو؛ خسرو؛ کشورْخدا؛ کیهانخدیو.۲. [قدیمی، مجاز] مسلط.
پادشاهیفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به پادشاه.۲. (سیاسی) سلطنتی.۳. (اسم) سمَت پادشاه.۴. (حاصل مصدر) شاهی؛ سلطنت.
پادشاهلغتنامه دهخداپادشاه . [ دْ / دِ ] (ص مرکب ، اِ) از اصل پهلوی پاتخشای یا پاتخشاه ، خدیو و فرمانروا . معادل آن در پارسی باستان (پارسی هخامنشی ) پتی خشای ثیه و پتی خشای َ، [ کسی که به اقتدار فرمان راند ] راجع به اصل این لغت در برهان قاطع چنین آمده است : «نام
پادشاهیلغتنامه دهخداپادشاهی . [ دْ / دِ ] (حامص ) سلطنت . ملکت . (دهار). ملک . اِمارت . ولایت . (مهذب الاسماء). شاهی . سمت پادشاه : و پسران لیث که پادشاهی بگرفتند از آنجا [ از شهر قرنی ] بودند. (حدود العالم ).همی گشت گرد جهان سر بسر<b
استسیانوسلغتنامه دهخدااستسیانوس . [ ] (اِخ ) پادشاه روم . (مجمل التواریخ والقصص ص 139). و نیز حمزه بهمین صورت آورده است ، و آن مصحف وسپسیانوس است .
امشطلغتنامه دهخداامشط. [ اَ ش َ ] (اِ) کسی که پادشاه روم از او در امور مشورت نماید و همیشه طرف مشورت او باشد. (ناظم الاطباء).
کتایونفرهنگ نامها(تلفظ: katāun) نام چند تن در داستانهای ایرانی ، از جمله دختر پادشاه روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار که نام دیگرش را ناهید گفتهاند .
تولیلغتنامه دهخداتولی . (اِخ ) دختر سرویوس تولیوس ششمین پادشاه روم (578-534 ق . م .) و همسر تارکن جاه طلب هفتمین پادشاه روم بود. وی برای رسیدن به فرمانروائی تارکن را در قتل سرویوس تولیوس تشویق کرد و عرابه ٔ خود را از روی جسد
تولیوسلغتنامه دهخداتولیوس . [ تول ْ لیو ] (اِخ ) نام یکی از ژنس (خانواده )های روم قدیم است که سرویوس تولیوس پادشاه روم و چیچرو از آن ژنس برخاسته بودند. (از اعلام تاریخ قدیم فوستل دوکلانژ).
پادشاهفرهنگ فارسی عمید۱. فرمانروای مقتدر و صاحب تاجوتخت؛ سلطان؛ ملک؛ شهریار؛ خدیو؛ خسرو؛ کشورْخدا؛ کیهانخدیو.۲. [قدیمی، مجاز] مسلط.
پادشاهلغتنامه دهخداپادشاه . [ دْ / دِ ] (ص مرکب ، اِ) از اصل پهلوی پاتخشای یا پاتخشاه ، خدیو و فرمانروا . معادل آن در پارسی باستان (پارسی هخامنشی ) پتی خشای ثیه و پتی خشای َ، [ کسی که به اقتدار فرمان راند ] راجع به اصل این لغت در برهان قاطع چنین آمده است : «نام
پیرپادشاهلغتنامه دهخداپیرپادشاه . [ دْ / دَ / دِ ] (اِخ ) نام مردی که فضل اﷲبن ابومحمد استرآبادی مؤلف کتاب جاویدان کبیر، کتابی که درباره ٔ طائفه حروفیه و مربوط بقرن هشتم هجری است ،از وی در این کتاب نام میبرد و شاید با پیرپادشاه ح
پیرپادشاهلغتنامه دهخداپیرپادشاه . [ دْ /دَ / دِ ] (اِخ ) ابن لقمان پادشاه بن طغاتیمور (790-810 هَ . ق .). امیرتیمور گورکانی پس از فوت لقمان پادشاه حکومت استرآباد
پیرک پادشاهلغتنامه دهخداپیرک پادشاه . [ رَ دِ ] (اِخ ) ابن لقمان پادشاه . سومین امیر از امرای طغاتیموری (790 - 810 هَ . ق .). رجوع به تاریخ مغول ص 478 و حبیب السیر ج 2</sp
پیرک پادشاهلغتنامه دهخداپیرک پادشاه . [ رَ دِ ] (اِخ ) حاکم استرآباد (786 - 809 هَ . ق .). وی بارویی گرد استرآباد برآورده و قلعتی برای حفاظت آن شهر ساخته است . رجوع به پیر پادشاه و رجوع به مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص <s
پرک پادشاهلغتنامه دهخداپرک پادشاه . [ ] (اِخ ) حاکم جرجان بعهد سلطنت شاهرخ بن امیر تیمور.چون امیر سید خواجه از عمّال شاهرخ بهواخواهی میرزااسکندر عمر شیخ برخاست و شاهرخ به قصد او بصوب کلات حرکت کرد، امیر سید خواجه بجرجان گریخت و نزد پرک پادشاه رفت . شاهرخ منکلی تیمور نایمان را به سفارت نزدپرک پادشاه