پادشاه علیلغتنامه دهخداپادشاه علی . [ دْ / دِ ع َ ] (اِخ ) چون حسام الدوله اردشیرحکمران رستمدار هزاراسپ را بقتل آورد حکومت ولایت رویان به پادشاه علی داد و هنوز مدتی از حکومت پادشاه علی نگذشته بود که بر آن شد تا زرین کمربن جستان بن کیکاوس را که جوانی نو رسیده بود بح
پادشاهفرهنگ فارسی عمید۱. فرمانروای مقتدر و صاحب تاجوتخت؛ سلطان؛ ملک؛ شهریار؛ خدیو؛ خسرو؛ کشورْخدا؛ کیهانخدیو.۲. [قدیمی، مجاز] مسلط.
پادشاهیفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به پادشاه.۲. (سیاسی) سلطنتی.۳. (اسم) سمَت پادشاه.۴. (حاصل مصدر) شاهی؛ سلطنت.
پادشاهلغتنامه دهخداپادشاه . [ دْ / دِ ] (ص مرکب ، اِ) از اصل پهلوی پاتخشای یا پاتخشاه ، خدیو و فرمانروا . معادل آن در پارسی باستان (پارسی هخامنشی ) پتی خشای ثیه و پتی خشای َ، [ کسی که به اقتدار فرمان راند ] راجع به اصل این لغت در برهان قاطع چنین آمده است : «نام
پادشاهیلغتنامه دهخداپادشاهی . [ دْ / دِ ] (حامص ) سلطنت . ملکت . (دهار). ملک . اِمارت . ولایت . (مهذب الاسماء). شاهی . سمت پادشاه : و پسران لیث که پادشاهی بگرفتند از آنجا [ از شهر قرنی ] بودند. (حدود العالم ).همی گشت گرد جهان سر بسر<b
زاپولیالغتنامه دهخدازاپولیا. (اِخ ) نام پرنس اردل است در محاربه ٔ مهاج بسلطان سلیمان قانونی عرض اطاعت نمود و در محاصره ٔ وین حضورداشت و آن پادشاه علی رغم امپراتور آلمان ، وی را بتخت مجارستان نشاند ولی بعداً خود وی در پنهانی عهدنامه ای با امپراتور منعقد ساخت . (قاموس الاعلام ترکی ).
غیاث الدینلغتنامه دهخداغیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) محمدبن (امیر) یوسف (متوفی به سال 927 هَ . ق .). از علمای معروف و از بزرگان عهد سلطان حسین میرزا و بدیعالزمان میرزا و مظفر حسین میرزا بود و به منصب صدارت نیز رسیده است . خواندمیر در حبیب السیر آرد: نسب
ارمانوسلغتنامه دهخداارمانوس . [ ] (اِخ ) سردار و قیصر روم در جنگ با آلب ارسلان سلجوقی در سنه ٔ 463 هَ . ق . سلطان آلب ارسلان که معموره ٔ عالم را در حیطه ٔ تصرف داشت بجانب عراق عرب میرفت و در حدود خوی خبر متواتر شد که پادشاه روم ارمانوس نام ، سیصد هزار یا دویست ه
پادشاهفرهنگ فارسی عمید۱. فرمانروای مقتدر و صاحب تاجوتخت؛ سلطان؛ ملک؛ شهریار؛ خدیو؛ خسرو؛ کشورْخدا؛ کیهانخدیو.۲. [قدیمی، مجاز] مسلط.
پادشاهلغتنامه دهخداپادشاه . [ دْ / دِ ] (ص مرکب ، اِ) از اصل پهلوی پاتخشای یا پاتخشاه ، خدیو و فرمانروا . معادل آن در پارسی باستان (پارسی هخامنشی ) پتی خشای ثیه و پتی خشای َ، [ کسی که به اقتدار فرمان راند ] راجع به اصل این لغت در برهان قاطع چنین آمده است : «نام
پیرپادشاهلغتنامه دهخداپیرپادشاه . [ دْ / دَ / دِ ] (اِخ ) نام مردی که فضل اﷲبن ابومحمد استرآبادی مؤلف کتاب جاویدان کبیر، کتابی که درباره ٔ طائفه حروفیه و مربوط بقرن هشتم هجری است ،از وی در این کتاب نام میبرد و شاید با پیرپادشاه ح
پیرپادشاهلغتنامه دهخداپیرپادشاه . [ دْ /دَ / دِ ] (اِخ ) ابن لقمان پادشاه بن طغاتیمور (790-810 هَ . ق .). امیرتیمور گورکانی پس از فوت لقمان پادشاه حکومت استرآباد
پیرک پادشاهلغتنامه دهخداپیرک پادشاه . [ رَ دِ ] (اِخ ) ابن لقمان پادشاه . سومین امیر از امرای طغاتیموری (790 - 810 هَ . ق .). رجوع به تاریخ مغول ص 478 و حبیب السیر ج 2</sp
پیرک پادشاهلغتنامه دهخداپیرک پادشاه . [ رَ دِ ] (اِخ ) حاکم استرآباد (786 - 809 هَ . ق .). وی بارویی گرد استرآباد برآورده و قلعتی برای حفاظت آن شهر ساخته است . رجوع به پیر پادشاه و رجوع به مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص <s
پرک پادشاهلغتنامه دهخداپرک پادشاه . [ ] (اِخ ) حاکم جرجان بعهد سلطنت شاهرخ بن امیر تیمور.چون امیر سید خواجه از عمّال شاهرخ بهواخواهی میرزااسکندر عمر شیخ برخاست و شاهرخ به قصد او بصوب کلات حرکت کرد، امیر سید خواجه بجرجان گریخت و نزد پرک پادشاه رفت . شاهرخ منکلی تیمور نایمان را به سفارت نزدپرک پادشاه