خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پار
/pār/
معنی
۱. در سال گذشته.
۲. (اسم) سال گذشته؛ سال پیش؛ پارسال؛ پایار: ◻︎ فراوان خوشترم امروز از دی / فراوان بهترم امسال از پار (فرخی: ۱۴۴).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پارسال، پارینه، سالگذشته
۲. پاره، دریده، کهنه
۳. تکه، قطعه
۴. پرش، پرواز
۵. چرم
دیکشنری
last, segment
-
جستوجوی دقیق
-
پار
لغتنامه دهخدا
پار. (اِ) پرواز. پرش . (برهان ).
-
پار
لغتنامه دهخدا
پار. (اِ) چرم دباغت کرده . (برهان ). چرم پیراسته . (جهانگیری ). چرم : گوید خر امیره با سهل دیلمم او کرده پارِ پاردُم من فراخ و تنگ . سوزنی .|| لباس کهنه : السفسیر، آنکه پار مردمان فروشد. (السامی فی الاسامی ). || گز و اَرَشی بود که بدان چیزها و جامه ه...
-
پار
لغتنامه دهخدا
پار. (اِ) سال پیش . سال گذشته . عام اول . عام ماضی . (مهذب الاسماء). پارسال . سالی که بی فاصله پیش از امسال است . سنه ٔ ماضیه : بدو گفت گرسیوزای شهریارسیاوش از آن شد که دیدی تو پار. فردوسی .خدایگانا غزوی بزرگ آمد پیش ترا فریضه تر است این ز غزو کردن پ...
-
پار
لغتنامه دهخدا
پار. (اِخ ) «کاترین ...» . رجوع به کاترین شود.
-
پار
لغتنامه دهخدا
پار. (اِخ ) نام چهارمین منزل از سوی هرات بجانب غور که امیرمسعود در سفر خود به غور از آنجا گذشته است . (از تاریخ ابوالفضل بیهقی ).
-
پار
لغتنامه دهخدا
پار. (ص ) پاره ؛ ماه پار، ماه پاره . || دریده : دین زردشت آشکار شده پرده ٔ رحم پارپار شده . سنائی .زینت باغ بیشتر گرددچون گل سرخ جامه پار کندپیش دانا زبان شدت دی قصه ٔ راحت بهار کند.عمادی .
-
پار
واژگان مترادف و متضاد
۱. پارسال، پارینه، سالگذشته ۲. پاره، دریده، کهنه ۳. تکه، قطعه ۴. پرش، پرواز ۵. چرم
-
patch 1
پار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] همۀ ایستگاههای گیرندۀ فعال در لرزهنگاری سهبعدی که از چشمۀ نقطهای معینی داده ثبت کنند
-
پار
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] pār ۱. در سال گذشته.۲. (اسم) سال گذشته؛ سال پیش؛ پارسال؛ پایار: ◻︎ فراوان خوشترم امروز از دی / فراوان بهترم امسال از پار (فرخی: ۱۴۴).
-
پار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ پاره] [قدیمی] pār = پاره〈 پارپار: پارهپاره.
-
پار
فرهنگ فارسی معین
(ق .) سال گذشته .
-
پار
فرهنگ فارسی معین
(ص .) پاره ، قطعه .
-
پار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = پر(یدن ): پرواز، پرش .
-
پار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) چرم دباغی شده .
-
پار
لهجه و گویش مازنی
paar ۱پارسال یکسال گذشته ۲واحد آبادی