خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارگین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پارگین
/pārgin/
معنی
گودالی که آبهای کثیف و گندیده در آن جمع میشود؛ منجلاب؛ گندآب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
cesspool, sewage
-
جستوجوی دقیق
-
cloaca
پارگین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، جانورشناسی] آخرین بخش رودۀ جانوران و بسیاری از ماهیان که مجاری گوارش و ادرار و تولیدمثل به آن باز میشود
-
پارگین
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - فاضلاب . 2 - آشغال دانی .
-
پارگین
لغتنامه دهخدا
پارگین . (اِ مرکب ) (از پاره ، بمعنی رشوت و کود و گین ). گوی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام و مطبخ و آب سرای و غسلخانه و جز آن . بالوعه . غُدَر.(منتهی الارب ). راجِعه . (منتهی الارب ). جیئة. جیّة. اِردَبّه . گندآب . مرداب . خلاب . خا. منجلاب...
-
پارگین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بارگین› [قدیمی] pārgin گودالی که آبهای کثیف و گندیده در آن جمع میشود؛ منجلاب؛ گندآب.
-
واژههای مشابه
-
پارگین فراخ
لغتنامه دهخدا
پارگین فراخ . [ ن ِ ف َ ] (اِخ ) نام محلّی به بیکند: پیوست بیکند نیستانهاست و آبگیرهای عظیم و آنرا پارگین فراخ خوانند. (تاریخ بخارا).
-
جستوجو در متن
-
بارگین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bārgin = پارگین
-
parged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پارگین شده
-
پاراگین
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) نک پارگین .
-
خا٣
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xā گودالی که آبهای کثیف یا آب حمام و مطبخ در آن جمع میشود؛ آبریز؛ پارگین.
-
منجلاب
واژگان مترادف و متضاد
۱. باتلاق، لجنزار ۲. گرداب، ورده ۳. پارگین، گنداب، وحل ۴. دامگاه، دامگه ۵. گودال
-
غسر
لغتنامه دهخدا
غسر. [ غ َ س َ ] (ع اِ)آنچه باد در پارگین اندازد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که باد در غدیر اندازد. (از اقرب الموارد).
-
فارقین
لغتنامه دهخدا
فارقین . [ رِ ] (اِ) ظاهراً معرب پارگین . (یادداشت بخط مؤلف ). جایی است که گندآب حمام ها و آشپزخانه ها از آن گذرد و به خارج شهر رود : ... و فارقین که گردبرگرد آن [ شهر قم ] بوده آل سعد آن را بینباشتند. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 32). رجوع به پارگین شود.
-
آب انبار
لغتنامه دهخدا
آب انبار. [اَم ْ ] (اِ مرکب ) خانه ای در زیر قسمتی از بنا حفر کرده ذخیره کردن آب را. || پارگین . (ربنجنی ). || آبدان . آبگیر. تالاب . مصنع. بَرْخ .