نوبت داشتنلغتنامه دهخدانوبت داشتن . [ ن َ / نُو ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پاس داشتن . حفاظت کردن . کشیک کشیدن : و بر هر دربندی هزار مرد نوبت است که هر شبی نوبت دارندو تا سال دیگر نوبت بدین
تحرسلغتنامه دهخداتحرس . [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) احتراس . خویشتن را از چیزی نگاه داشتن . (زوزنی ). تحرس از چیزی ؛ خود را پاس داشتن از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خود را
حوذلغتنامه دهخداحوذ. [ ح َ ] (ع مص ) گردآوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). احاطه کردن . (اقرب الموارد). || سخت راندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (تاج المصادر بیه
چشملغتنامه دهخداچشم . [ چ َ /چ ِ ] (اِ) معروفست که عرب «عین » گویند. (برهان ). ترجمه ٔ عین . (آنندراج ).آن جزء از بدن انسان و حیوان که بر بالای آن ابرو جا گرفته و آلت دیدنست .
زانو رصدگاه (رصدگه ) کردنلغتنامه دهخدازانو رصدگاه (رصدگه ) کردن . [ رَ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مراقبه کردن باشد. (برهان قاطع). کنایه از مراقبه کردن و چیزی را چشم داشتن . (آنندراج ). || کنای