پاشانلغتنامه دهخداپاشان . (اِخ ) قریه ای از هرات و از آنجاست ابوعبید احمدبن محمدبن ابی عبید مؤدّب هروی پاشانی و آنرا فاشان نیز گویند.
پاشانلغتنامه دهخداپاشان . (نف ، ق ) در حال پاشیدن : همی پای کوبنده بر فرش چین ز سر مشک پاشان گل از آستین .اسدی .
قاتل سیاسیassassinواژههای مصوب فرهنگستانفرد مزدور یا متعصبی که با هدف سیاسی شخص یا اشخاصی را به قتل میرساند متـ . قاتل
رژیم آسیاییAsian dietواژههای مصوب فرهنگستانروش سنتی غذا خوردن در آسیا و خصوصاً نواحی شرقی و جنوبی آن که در آن عموماً گوشت غذای اصلی نیست، بلکه برنج و سبزیجات و ماهی و میوههای تازه و مصرف فراوان ادویه وجه غالب است
بازیهای آسیاییAsian Games, Asiadواژههای مصوب فرهنگستانبازیهایی که از سال1951، و هر چهار سال یک بار میان کشورهای آسیایی برگزار میشود
بازیهای پاراآسیاییAsian Para Gamesواژههای مصوب فرهنگستانبازیهایی که هر چهار سال یک بار و بعد از بازیهای آسیایی برای ورزشکاران دارای معلولیت جسمی برگزار میشود متـ . بازیهای آسیایی معلولان
حسانلغتنامه دهخداحسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن مالک بن عبداﷲبن جابر، وی وزیر عبدالرحمان داخل مؤسس دولت اموی اندلس بود. جد وی عبداﷲ اهل مشرق و مملوک مروان بن حکم و آزادکرده ٔ او بود، حسان در 113 هَ . ق . بیست و پنج سال پیش از آمدن عبدالرحمان بن معاویه به ان
پاشانهfuel injector 1, injector, injection nozzle, injection valveواژههای مصوب فرهنگستاندریچهای که با باز شدن آن مقدار مشخصی از سوخت ازطریق یک افشانک با فشار به داخل چندراهۀ هوا یا مستقیماً به داخل سیلندر پاشیده میشود
بمب پاشانscatter bombواژههای مصوب فرهنگستانبمبی با ظرفی سبک که با مادۀ آتشزا و یک خرجِ متلاشیکننده پر میشود و هنگامی که با چیزی برخورد میکند منفجر میشود؛ انفجار خرج تلاش ظرف بمب را منفجر و مواد آتشزا را در منطقهای وسیع پراکنده میکند
فاشانلغتنامه دهخدافاشان . (اِخ ) قریه ای از نواحی مرو. (از معجم البلدان ). پاشان ، قریه ای از هرات ، رجوع به پاشان شود.
گل بارانلغتنامه دهخداگل باران . [ گ ُ ] (اِمص مرکب ) گلریزان . گل پاشان . و رجوع به گل باران کردن شود.
گلبارانفرهنگ نامها(تلفظ: gol bārān) گل ریزان ، گل پاشان ، ریختن و پاشیدن گل ؛ ریختن گلِ فراوان بر سر کسی یا جایی معمولاً به قصد تمجید و بزرگ داشت .
پاشانهfuel injector 1, injector, injection nozzle, injection valveواژههای مصوب فرهنگستاندریچهای که با باز شدن آن مقدار مشخصی از سوخت ازطریق یک افشانک با فشار به داخل چندراهۀ هوا یا مستقیماً به داخل سیلندر پاشیده میشود
بمب پاشانscatter bombواژههای مصوب فرهنگستانبمبی با ظرفی سبک که با مادۀ آتشزا و یک خرجِ متلاشیکننده پر میشود و هنگامی که با چیزی برخورد میکند منفجر میشود؛ انفجار خرج تلاش ظرف بمب را منفجر و مواد آتشزا را در منطقهای وسیع پراکنده میکند