پرتوِ گاماgamma rayواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تابش الکترومغناطیسی پرانرژی و پرنفوذ که معمولاً در واپاشی پرتوزا گسیل میشود
گسیل گاماgamma emissionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن هستههای اتمی با بیرون فرستادن تابش الکترومغناطیسی پرانرژی، بهصورت پرتو گاما، از حالت برانگیخته به حالتی با انرژی کمتر نزول میکنند
پاماللغتنامه دهخداپامال . (ن مف مرکب ) پایمال .بپای سپرده . || از میان رفته . || زبون . خوار. ذلیل . (شعوری ). || پامال شدن و پایمال کردن ، پایمال شدن و پایمال کردن ؛ زیر پاشدن و زیر پا کردن . از میان رفتن و از میان بردن .
پامالفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که زیر پا مالیده شده؛ لگدکوبشده.۲. [مجاز] پست و زبونشده.⟨ پامال شدن: (مصدر لازم) لگدکوب شدن؛ زیر پا له شدن؛ پیسپر شدن.⟨ پامال کردن: (مصدر متعدی) لگدکوب کردن؛ زیر پا له کردن.
پایینترین اوربیتال مولکولی اشغالنشدهlowest unoccupied molecular orbitalواژههای مصوب فرهنگستاناوربیتالی در یک مولکول که پایینترین تراز انرژی خالی در صفر مطلق است متـ . پاما LUMO
پاماللغتنامه دهخداپامال . (ن مف مرکب ) پایمال .بپای سپرده . || از میان رفته . || زبون . خوار. ذلیل . (شعوری ). || پامال شدن و پایمال کردن ، پایمال شدن و پایمال کردن ؛ زیر پاشدن و زیر پا کردن . از میان رفتن و از میان بردن .
پامالفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که زیر پا مالیده شده؛ لگدکوبشده.۲. [مجاز] پست و زبونشده.⟨ پامال شدن: (مصدر لازم) لگدکوب شدن؛ زیر پا له شدن؛ پیسپر شدن.⟨ پامال کردن: (مصدر متعدی) لگدکوب کردن؛ زیر پا له کردن.