پاک دلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که کینه، حسد، و گمان بد به دیگری نداشته باشد؛ آنکه دلش از کینه و مکر پاک باشد؛ پاکیزهدل؛ خوشقلب.
پاکدللغتنامه دهخداپاکدل . [ دِ ] (ص مرکب ) آنکه در دل حیله و مکر ندارد.آنکه کینه و حسد ندارد. پاک قلب . صاحب قلب سلیم . مخلص . ناصح الجیب . مقابل ناپاکدل . (فردوسی ) : چنین گفت ک
پاکدلفرهنگ نامها(تلفظ: pākdel) (به مجاز) ویژگی آن که حسد ، کینه و گمان دربارهی دیگران ندارد ؛ بیکینه .
دل پاکلغتنامه دهخدادل پاک . [ دِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دل روشن و بی غل و غش و دور از و ناراستی : بزرگ امید گفت ای پیش بین شاه دل پاکت ز هر نیک و بد آگاه .نظامی .
دل پاکلغتنامه دهخدادل پاک . [ دِ] (ص مرکب ) پاکدل . که دلی پاک دارد. که قلبی صاف دارد. با دلی صافی . با ضمیر تابناک و دور از آلودگی .
مخموملغتنامه دهخدامخموم . [ م َ ] (ع ص ) پاک دل از کینه و حسد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). مخموم القلب ؛ پاک که در او غل و حسد نباشد. (دهار
پاکلغتنامه دهخداپاک . (ص ) طاهر. طاهرة. طهور. نمازی . طیّب . طیّبة. نقی ّ. نقیّة. زَکی . بی آلایش .مُطیَّب . مُطَهّر. مُنَقّح . پاکیزه . نظیف . نظیفة. مهذّب . مهذّبة. نزه . نَز