التزم بهدیکشنری عربی به فارسیايستادگي کردن , پايدارماندن , ماندن , ساکن شدن , منزل کردن , ايستادن , منتظر شدن , وفا کردن , تاب اوردن , چسبيدن , پيوستن , وفادار ماندن , هواخواه بودن , طرفدار بودن , توافق داشتن , متفق بودن , جور بودن , بهم چسبيده بودن
دوام کردنلغتنامه دهخدادوام کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاییدن . پایستن . پایدارماندن . پایداری کردن . (یادداشت مؤلف ) : آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل خوش بود دریغا که نکردند دوامی . سعدی .|| مداومت کردن : کرز؛ دوام کردن بر خوردن ق
تسلیملغتنامه دهخداتسلیم . [ت َ ] (ع مص ) سلام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سلام دادن . (دهار). سلام و تحیت و تکریم . (ناظم الاطباء). || فاسپردن . (تاج