بیدینیلغتنامه دهخدابیدینی . (حامص مرکب ) حالت بی دین . لامذهبی . بی کیشی . مقابل دینداری : بدین از خری دور باش و بدان که بیدینی ای پور بیشک خریست . ناصرخسرو.گر امانت بسلامت ببرم باکی نیست بیدلی سهل بود گر نبود بیدینی .<p clas
بدنیلغتنامه دهخدابدنی . [ ب َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به تن و بدن . (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). || برنگ بدن . (یادداشت مؤلف ).
بدنیدیکشنری فارسی به انگلیسیbodily, carnal, corporal, corporeal, fleshly, materials, personal, physical, rough, sensual, somatic
پبدهواژهنامه آزادپبده نام غاری است در شمال شهرستان لالی در استان خوزستان که مربوط به 5000 سال پیش بوده و نام طایفه پبدنی از ایل بختیاری برگرفته از آن است.