خدمۀ غیرموظفdeadhead crewواژههای مصوب فرهنگستانخدمهای که بهعنوان مسافر در پرواز حضور داشته و وظیفه و مسئولیتی در حین آن پرواز بر عهده نداشته باشند
ددهلغتنامه دهخدادده . [ دَ دَ ] (اِخ ) چلبی بن حمداﷲبن شیخ اماسی از خوشنویسان بلاد عثمانی بوده است .
ددهلغتنامه دهخدادده . [ دَ دَ ] (اِخ ) فاضل افندی او راست : لجةالفوائد و رسالة فی السیاسة الشرعیة. (کشف الظنون ).
ددهلغتنامه دهخدادده . [ دَ دَ ] (ترکی ، اِ)کنیز را گویند که فرزندان کلان می کند. (برهان ). مربیه ٔ طفل از اطفال اعیان . زنی که تربیت طفلی کند. مقابل لله یعنی مردی که بدین کار مأمور باشد. در تداول گویند: من لله و دده ٔ او نیستم ؛ یعنی مربی یا مربیه ٔاو نیستم . امه ٔ سیاه پوست . صورتی از دادا
ددهلغتنامه دهخدادده . [ دَ دَ / دِ ] (اِ) سبع. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). جانور دشتی بود. (اوبهی ). درنده . جانور درنده . دد. (برهان ). وحش . جانور درنده از بهایم . مقابل دام . (از شرفنامه ). چارپایه که درنده باشد مثل شیر و غیره . (غیاث ). ج ، ددگان <sp
پدیدهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه با حواس ظاهری احساس شود؛ پدیدار.۲. شخصی یا چیزی که در موردی خاص برجسته شده باشد.
پدیدهفرهنگ فارسی معین(پَ دِ) ( اِ.) 1 - آن چه مشاهده یا به وسیلة حواس ادارک می شود. 2 - چیز تازه پدید آمده ، نوظهور، بی مانند در گذشته .
پدیدهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه با حواس ظاهری احساس شود؛ پدیدار.۲. شخصی یا چیزی که در موردی خاص برجسته شده باشد.
پدیدهفرهنگ فارسی معین(پَ دِ) ( اِ.) 1 - آن چه مشاهده یا به وسیلة حواس ادارک می شود. 2 - چیز تازه پدید آمده ، نوظهور، بی مانند در گذشته .