پراندوهلغتنامه دهخداپراندوه . [ پ ُ اَ ه ْ ] (ص مرکب ) سخت غمگین . سخت غمناک . محزون . پرانده . اسیف : بشد گیو با دل پراندوه و درددودیده پر از آب و رخ لاجورد. فردوسی .بزرگان ایران پراندوه و دردرخان زرد و لبها شده لاجورد.<p cla
ژراندولغتنامه دهخداژراندو. [ ژِ دُ ] (اِخ ) ژزف ماری بارن دُ. نام عالم و فیلسوف فرانسوی پیرو طریقه ٔ کندیاک مولد لیون و وفات به پاریس (1772 - 1842 م .).
راندگیلغتنامه دهخداراندگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی رانده . رانده بودن . دور گردیده بودن . لعان و لعانیة. لعنت . (منتهی الارب ). رد و دفع و طرد. (ناظم الاطباء).