پرداختنلغتنامه دهخداپرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه . کارسازی کردن . دادن . واپس دادن : دین خود را پرداختن ؛ وام خویش ادا کردن . || تهی کردن . خالی کردن . تخلیه . مخلی کردن . تخلیه کردن . پاک کردن . صافی کردن .- <span
پرداختنفرهنگ فارسی عمید۱. پول دادن.۲. وام خود را ادا کردن.۳. کارسازی کردن.۴. ساختن.۵. جلا دادن.۶. [قدیمی] آراستن.۷. [قدیمی] خالی کردن؛ تهی کردن.۸. مرتب کردن.۹. انجام دادن.۱۰. (مصدر لازم) فارغ شدن.۱۱. مشغول گشتن.
پروافرهنگ نامها(تلفظ: parvā) هراس ، فرصت و زمان پرداختن به کاری ؛ (در قدیم) فراغت و آسایش ؛ (در قدیم) (به مجاز) توجه خاطر ، توجه.
گرم کار شدنلغتنامه دهخداگرم کار شدن . [ گ َ م ِ ش َ دَ ] (مص مرکب ) با جد به کاری پرداختن . به کاری با کوشش و علاقه مشغول گشتن . رجوع به گرم کار بودن شود.
تفرغلغتنامه دهخداتفرغ . [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) واپرداختن . (تاج المصادر بیهقی ). پرداختن . (زوزنی ) (دهار). پرداختن از کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || فراغت کردن خود را به جهت کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).بذل کوشش و جهد کردن در کاری
فروغلغتنامه دهخدافروغ . [ ف ُ ] (ع مص ) فارغ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پرداختن از کاری . (اقرب الموارد). پرداختن از چیزی . (منتهی الارب ). || پایان دادن کسی کاری را. (اقرب الموارد). فراغ . فراغت . رجوع بدین کلمات شود. || آهنگ کردن بسوی کسی . (منتهی الارب ). قصد. || تهی شدن ظرف . (اقرب الموا
نزوعلغتنامه دهخدانزوع . [ ن ُ ] (ع مص ) آرزومند گشتن . (زوزنی ). آرزومند گردیدن و مشتاق شدن به کسی . (از منتهی الارب ). آرزومند گردیدن به سوی اهل خود و مشتاق گردیدن . (آنندراج ). مشتاق شدن به سوی اهل خود. (از المنجد). نزاع . نزاعة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشیده شدن . (زوزنی ). ||
پرداختنلغتنامه دهخداپرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه . کارسازی کردن . دادن . واپس دادن : دین خود را پرداختن ؛ وام خویش ادا کردن . || تهی کردن . خالی کردن . تخلیه . مخلی کردن . تخلیه کردن . پاک کردن . صافی کردن .- <span
پرداختنفرهنگ فارسی عمید۱. پول دادن.۲. وام خود را ادا کردن.۳. کارسازی کردن.۴. ساختن.۵. جلا دادن.۶. [قدیمی] آراستن.۷. [قدیمی] خالی کردن؛ تهی کردن.۸. مرتب کردن.۹. انجام دادن.۱۰. (مصدر لازم) فارغ شدن.۱۱. مشغول گشتن.
دفتر پرداختنلغتنامه دهخدادفتر پرداختن . [ دَ ت َ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن دفتر. دفتر ساختن . || تألیف کردن . تصنیف کردن . || دیوان شعر ترتیب دادن .
خانه پرداختنلغتنامه دهخداخانه پرداختن . [ ن َ / ن ِ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) خانه را آرایش کردن . خانه را زینت کردن . خانه را پاک کردن : پارسایی که خمر عشق چشیدخانه گو با معاشران پرداز. سعدی (طیبات ).پیش ازین
چوگان پرداختنلغتنامه دهخداچوگان پرداختن . [ چ َ / چُو پ َ ت َ ] (مص مرکب ) چوگان ساختن . چوگان کردن . چوگان ترتیب دادن : فراش صدرش هر شهی بهر چنین میدانگهی چرخ از مه نو هر مهی چوگان نو پرداخته .خاقانی .
داستان پرداختنلغتنامه دهخداداستان پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) قصه کردن . حدیث کردن . افسانه گفتن . حکایت گفتن : داستان نقش پردازی بمشق سادگی میتوان پرداخت خطبر صفحه ٔ نیرنگ زن .ظهوری (از آنندراج ).
ساختن و پرداختنلغتنامه دهخداساختن و پرداختن . [ ت َ ن ُ پ َ ت َ ] (ترکیب عطفی ، مص مرکب ) آماده کردن . آراستن . تمام و کامل کردن .