پرداخت کلیکشمارpay per click, PPC, cost per clickواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بازاریابی که در آن بهازای هر بار کلیک کردن کاربران وبگاهها و صفحات اجتماعی بر روی تبلیغات، مبلغ مشخصی به گردانندة وبگاه یا صفحه پرداخت میشود
مزایدة همهپرداخت،حراج همهپرداختall-pay auctionواژههای مصوب فرهنگستانشکلی از مزایده که در آن همة شرکتکنندگان باید همة مبلغ پیشنهادی خود را بپردازند و برندة موضوع حراج کسی است که بالاترین پیشنهاد را داده و پرداخته است
پرداختلغتنامه دهخداپرداخت . [ پ َ ] (مص مرخم ) اسم از پرداختن . تأدیه . ادای دین . توختن وام . || صیقل . جلا. صقل . پرداز. (برهان ). || توجه : همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت که از خدای نبودم بدیگری پرداخت . سعدی .- <span class="hl
پرداختفرهنگ فارسی عمید۱. آراستگی و آرایش.۲. جلا.۳. (بانکداری) دادن پول؛ تٲدیه؛ کارسازی.⟨ پرداخت دادن: (مصدر متعدی) صیقل زدن؛ جلا دادن؛ زنگ چیزی را زدودن.⟨ پرداخت کردن: (مصدر متعدی)۱. صیقل زدن؛ زنگ چیزی را زدودن؛ جلا دادن.۲. (بانکداری) پول دادن به کسی دادن.
پرداختدیکشنری فارسی به انگلیسیdefrayal, disbursement, discharge, expense, liquidation, payment, payout, reimbursement, touch
بازاریابی با موتور جستوجوsearch engine marketing, SEMواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ایجاد و بازاریابی وبگاه با هدف بالا بردن موقعیت آن وبگاه در موتور جستوجو که شامل بهینهسازی موتور جستوجو و تبلیغات به وسیلة پرداخت کلیکشمار و موارد مشابه میشود
پرداختلغتنامه دهخداپرداخت . [ پ َ ] (مص مرخم ) اسم از پرداختن . تأدیه . ادای دین . توختن وام . || صیقل . جلا. صقل . پرداز. (برهان ). || توجه : همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت که از خدای نبودم بدیگری پرداخت . سعدی .- <span class="hl
پرداختفرهنگ فارسی عمید۱. آراستگی و آرایش.۲. جلا.۳. (بانکداری) دادن پول؛ تٲدیه؛ کارسازی.⟨ پرداخت دادن: (مصدر متعدی) صیقل زدن؛ جلا دادن؛ زنگ چیزی را زدودن.⟨ پرداخت کردن: (مصدر متعدی)۱. صیقل زدن؛ زنگ چیزی را زدودن؛ جلا دادن.۲. (بانکداری) پول دادن به کسی دادن.
پرداختدیکشنری فارسی به انگلیسیdefrayal, disbursement, discharge, expense, liquidation, payment, payout, reimbursement, touch
پیش پرداختلغتنامه دهخداپیش پرداخت . [ پی پ َ ] (اِ مرکب ) مساعده . پولی که قبل از موعد مقرر بعنوان مساعده دهند کارگران یا حقوق بگیران را.
پرداختلغتنامه دهخداپرداخت . [ پ َ ] (مص مرخم ) اسم از پرداختن . تأدیه . ادای دین . توختن وام . || صیقل . جلا. صقل . پرداز. (برهان ). || توجه : همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت که از خدای نبودم بدیگری پرداخت . سعدی .- <span class="hl
پرداختفرهنگ فارسی عمید۱. آراستگی و آرایش.۲. جلا.۳. (بانکداری) دادن پول؛ تٲدیه؛ کارسازی.⟨ پرداخت دادن: (مصدر متعدی) صیقل زدن؛ جلا دادن؛ زنگ چیزی را زدودن.⟨ پرداخت کردن: (مصدر متعدی)۱. صیقل زدن؛ زنگ چیزی را زدودن؛ جلا دادن.۲. (بانکداری) پول دادن به کسی دادن.
پیش پرداختفرهنگ فارسی عمیدپولی که بابت دستمزد کارگر یا حقوق کارمند یا بهای کالا پیشکی داده شود؛ مساعده.