پردلیلغتنامه دهخداپردلی . [ پ ُ دِ ](حامص مرکب ) حالت و چگونگی پردل . جسارت . دلیری . دلاوری . جرأت . پرجگری . شجاعت . مقابل بددلی : فریدون فکند آن کمند یلی به نیروی یزدان و از پردلی . فردوسی .بروز معرکه زین پردلی و پرجگریست که
پیریدلولغتنامه دهخداپیریدلو. (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 47هزارگزی شمال خاوری کلیبر و 47هزارگزی شوسه ٔ اهر. کوهستانی ، معتدل ، مایل بگرمی ، مالاریائی . دارای 64
رذالیلغتنامه دهخدارذالی . [ رُ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ رذیل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (متن اللغة).- رذالی العمر ؛ بدترین آن . (از اقرب الموارد). و رجوع به رذیل شود.
تجاسردیکشنری عربی به فارسیيارا بودن , جرات کردن , مبادرت بکار دليرانه کردن , بمبارزه طلبيدن , شهامت , يارايي , جسور , متهور , جرات , پردلي