خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرده گوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیش پرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (تئاتر) pišparde تصنیفی که در تماشاخانه پیش از بالا رفتن پرده در جلو سن میخوانند.
-
پرده باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pardebāz ۱. مطرب؛ مغنی؛ نوازنده.۲. کسی که خیمهشببازی میکند؛ خیمهشبباز.
-
پرده بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] pardebāzi خیمهشببازی.
-
پرده برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pardebardāri عمل برداشتن پرده از روی چیزی، مثل مجسمهای که تازه ساخته شده.
-
پرده پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ پردهدر] [مجاز] pardepuš ۱. رازپوش؛ رازدار؛ رازنگهدار: ◻︎ تو را خامشی ای خداوند هوش / وقار است و نااهل را پردهپوش (سعدی۱: ۱۵۵).۲. آنکه جرم و گناه کسی را نادیده بگیرد.
-
پرده پوشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] pardepuši ۱. رازپوشی؛ رازداری.۲. کاری یا امری را پنهان داشتن.۳. خطا و لغزش کسی را پنهان ساختن.
-
پرده دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] pardedār کسی که در قدیم در دربار پادشاهان و بزرگان مراقب بار یافتن اشخاص بوده؛ حاجب؛ دربان: ◻︎ آن را که عقل و همت و تدبیر و رای نیست / خوش گفت پردهدار که کس در سرای نیست (سعدی: ۱۶۵).
-
پرده داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] pardedāri شغل و سمت پردهدار؛ دربانی.
-
پرده در
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pardedar ۱. کسی که راز دیگری را فاش کند و او را رسوا و بیآبرو سازد: ◻︎ اشک من گر ز غمت سرخ برآمد چه عجب / خجل از کردهٴ خود پردهدری نیست که نیست (حافظ: ۱۶۴).۲. بیشرم.۳. گستاخ.
-
پرده دری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] pardedari فاش کردن راز کسی و رسوا ساختن او.
-
پرده دریدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] pardedaridegi ۱. رسوایی.۲. بیشرمی.
-
پرده دریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pardedaride ۱. کسی که رازش فاش شده.۲. رسوا؛ بیآبرو.
-
پرده سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پردهسرای› [قدیمی] pardesarā سراپرده؛ خیمه؛ چادر: ◻︎ بر در پردهسرای خسرو پیروزبخت / از پی داغ آتشی افروخته خورشیدوار (فرخی: ۱۷۶).
-
پرده سرای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pardesa(o)rāy نغمهسرای؛ نغمهخوان: ◻︎ مرغ زیرک نشود در چمنش پردهسرای / هر بهاری که ز دنباله خزانی دارد (حافظ: ۲۵۸ حاشیه).
-
پرده شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] pardešenās ۱. مطرب؛ نوازنده؛ رامشگر: ◻︎ پردهشناسان به نوا در شگرف / پردهنشینان به وفا در شگرف (نظامی۱: ۳۲).۲. موسیقیدان.