رده ردهلغتنامه دهخدارده رده . [ رَ دَ / دِ رَ دَ / دِ] (ق مرکب ) صف صف . (از لغت فرس اسدی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ نخجوانی ). رجارج . (یادداشت مؤلف ) : زیبا نهاده مجلس و خالی گزیده جای ساز وشراب پیش
پیردهلغتنامه دهخداپیرده . [ دِه ْ ] (اِخ ) سرده . موضعی به کلارستاق مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 108 بخش انگلیسی ).
پیردهلغتنامه دهخداپیرده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی جزء بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 3 هزارگزی خاور فومن کنار راه فرعی فومن به شفت . جلگه ، معتدل ، مرطوب دارای 192 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ شاخ رز، محصول آنجا برنج ، توتون سیگا
پیردهلغتنامه دهخداپیرده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 9 هزارگزی شمال رشت و 2 هزارگزی شمال خاور پیربازار. جلگه ، معتدل ، مرطوب . دارای 243 تن سکنه . آب آن از
نماگرفتscreen shot, screen captureواژههای مصوب فرهنگستانتصویری که در یک لحظه از پردۀ نمایش رایانه گرفته میشود
افزارۀ اشارهpointing deviceواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای برای گزینش عناصر بر روی پردۀ نمایش بهکمک اشارهگر
بَرنگاشتcaption 1واژههای مصوب فرهنگستانحروف و کلمات و نقوشی که بر روی تصویر تلویزیون یا پردۀ نمایش ظاهر میشود
پردهنگاریpower point 2واژههای مصوب فرهنگستاننمایش متن و تصویر و فیلم و مانند آن بر روی پردۀ نمایش ازطریق برنامۀ رایانهای
قلمِ نوریlight penواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای ورودی با آشکارساز حساس به نور، برای انتخاب نقشکهای روی پردۀ نمایش