پررنگلغتنامه دهخداپررنگ . [ پ ُرْ، رَ ] (ص مرکب ) که رنگ سیر دارد. که رنگ تند دارد. سیر. مقابل کم رنگ : چای پررنگ .
پُررنگیhyperchromasia, hyperchromatism, hyperchromatosis, hyperchromiaواژههای مصوب فرهنگستانزیاد بودن رنگدانهها در هستۀ یاخته که ناشی از زیادی فامینه است
مایه دارلغتنامه دهخدامایه دار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) هرچیز را گویند که با او گندگی و ضخامتی باشد. (برهان ) (آنندراج ). گنده و ضخیم و ستبر. (ناظم الاطباء) : به بالا درآمد به دژ بنگریدیکی مایه دار آهنین باره دید. <p class="aut
پررنگلغتنامه دهخداپررنگ . [ پ ُرْ، رَ ] (ص مرکب ) که رنگ سیر دارد. که رنگ تند دارد. سیر. مقابل کم رنگ : چای پررنگ .
پررنگلغتنامه دهخداپررنگ . [ پ ُرْ، رَ ] (ص مرکب ) که رنگ سیر دارد. که رنگ تند دارد. سیر. مقابل کم رنگ : چای پررنگ .