پرزرق و برقدیکشنری فارسی به انگلیسیfanciful, flash, flashy, luxurious, ornate, pretentious, tawdry, trumpery
غذاخوری بزرگmega restaurantواژههای مصوب فرهنگستانغذاخوریای بسیار بزرگ گاه با تزیینات پرزرقوبرق که مورد استقبال مردم است متـ . رستوران بزرگ
فخرفروشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی فخرفروش، فخرفروشانه، خودنمایانه، متظاهرانه تجملی، لوکس، پرزرق وبرق، قلابی
فیلم عظیمspectacle film, spectacularواژههای مصوب فرهنگستانهر فیلم داستانی، معمولاً تاریخی، که در آن همۀ عناصر فیلم، مانند آرایهها و لباسها و رویدادها و شخصیتها، در مقیاسی عظیم و پرزرقوبرق به نمایش درمیآید
طاغوتیفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرکش، متعدی، بیدادگر، ستمگر، ظالم ≠ دادگر، عادل ۲. سرکش، مستکبر ≠ مستضعف ۳. استکبار ۴. سلطنتطلب ۵. اشرافی، پرتحمل، پرزرق وبرق
فراترفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ماورا، دور ازدسترس، خارج از بُرد، فراتراز▼ بیش ازحد طولانی، آزگار، متمادی فزون، بیشازحد، فراوان، وافر، کامل، پُر مازاد، زائد، بازمانده، باقیمانده عالی، بیعیب پرزرقوبرق، مجلل افزاینده، بزرگ، عظیم