پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
جوش 1rashواژههای مصوب فرهنگستانبثورات موقتی بر روی پوست که معمولاً با سرخی یا خارش همراه باشد متـ . دانه 3
بالارَسreach stackerواژههای مصوب فرهنگستانخودروِ بارکش با تجهیزاتی برای بلند کردن و روی هم چیدن و جابهجایی همزمان چند بارگُنج
پرتابههای دهانۀ برخوردیcrater raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتابههایی که پراکنش آنها تا شعاع ده برابر قطر یک دهانۀ برخوردی تازه گستردگی دارد
پرتوهای پیرامحوریparaxial raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتوهای نوری که مسیرهای آنها بسیار نزدیک به محور اپتیکی و تقریباً موازی با آن است
پرزلغتنامه دهخداپرز. [ پ ِ رِ ] (اِخ ) آنتونیو. از رجال سیاست اسپانیا. مولد او بسال 1534 م . در من رآل دُ آریزا و وفات در 1611 م . وی وزیر فیلیپ دوم بود لکن فیلیپ بر او خشم گرفت و وی را بر خلاف حق و عدالت به محاکمه کشید.
پرزلغتنامه دهخداپرز. [ پ ُ ] (اِ) آنچه از پشم یا پنبه یا ابریشم و جز آن که برتر از بوم تار و پود در جامه ایستد. آن باشد که بر سقرلات و دیگر پشمینه ها بعد از پوشیدن بهم رسد. (برهان ). ناهمواریها که از پود یا تار ناهموار زاید در جامه . غفر. زیبر. پرزه . هدَبه . (دهار). برزج . خواب . خمل که بر
پرزفرهنگ فارسی عمید۱. کُرک.۲. (زیستشناسی) تارهایی بسیارنازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوهها، از قبیل هلو، به، و مانند آنها وجود دارد.۳. خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت.۴. تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچههای پشمی جمع میشود.
دست پرزلغتنامه دهخدادست پرز. [ دَ پ ِ ] (اِ مرکب ) آشی است که آرد گندم را سخت خمیر کنند و به دست ریزه کنند و در آب بریزند تا لعابدار شود و درزکام و نزله خورند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
سپرزلغتنامه دهخداسپرز. [ س ُ پ ُ ] (اِ) عنصری است که بعربی طحال گویند. (آنندراج ). آن پاره گوشت در معده که ماده ٔ سوداست بتازیش طحال نامند. (شرفنامه ). اندامی است با منفعت بسیار و خانه ٔ سوداست و هرگاه سپرز فربه شود جگر و همه ٔ تن لاغر شوند ازبهر آنکه او ضد جگر است و فعل او آن است که سودا را
کلان سپرزلغتنامه دهخداکلان سپرز. [ ک َ س ِ پ ُ ] (ص مرکب ) که سپرز بزرگ دارد. اطحل . طحل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
قلعه پرزلغتنامه دهخداقلعه پرز. [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) یکی از قلاع و استحکامات تنکابن که نزدیک سیاه ورز است . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 47 شود.
پرزلغتنامه دهخداپرز. [ پ ِ رِ ] (اِخ ) آنتونیو. از رجال سیاست اسپانیا. مولد او بسال 1534 م . در من رآل دُ آریزا و وفات در 1611 م . وی وزیر فیلیپ دوم بود لکن فیلیپ بر او خشم گرفت و وی را بر خلاف حق و عدالت به محاکمه کشید.