پرنهادنفرهنگ فارسی معین(پَ. نَ دَ) 1 - (مص ل .) ناتوان شدن ، پرافکندن . 2 - (مص م .) کسی را از جایی بیرون راندن ، آواره کردن . 3 - از سر خود دور کردن .
ترییشلغتنامه دهخداترییش . [ ت َ ] (ع مص ) پرنهادن تیر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || ضعیف کردن بیماری کسیرا. (از اقرب الموارد) (از المنجد).