رهزنیلغتنامه دهخدارهزنی . [ رَ زَ ] (حامص مرکب ) راهزنی . عمل و صفت راهزن و رهزن . (یادداشت مؤلف ) : نه مردی است این دزدی و رهزنی بدین کار واپس تر از هر زنی . فردوسی .رجوع به رهزن و راهزنی شود.- رهزنی کردن </sp
رهزنلغتنامه دهخدارهزن . [ رَ زَ ] (نف مرکب ) دزد راه و غارتگر راه و قطاع الطریق و راهزن . (ناظم الاطباء). قاطع طریق : بشد تافته دل یل رزمجوی سوی ره زنان رزم را داد روی . اسدی .قافله هرگز نخورد و راه نزد بازباز جهان رهزن است و ق
سنگینیفرهنگ مترادف و متضاد۱. ثقل، گرانی، وزن ≠ سبکی ۲. متانت، وقار ≠ جلفی، سبکی ۳. دشواری، تحملناپذیری ۴. فشردگی ۵. غلظت ۶. دیرهضمی، بدگواری ۷. تلخی، ناروایی ۸. گرانی، پرهزینگی