پرکارهلغتنامه دهخداپرکاره . [ پ َرْ، رَ / رِ ] (اِ) پرکار. || پرکاله . (جهانگیری ). وصله : بر خرقه ٔ تسلیم زن از سوزن اخلاص یک رقعه ٔ پرکاره ٔ ارباب حقایق . نزاری قهستانی (از جهانگیری ).لیکن این بیت
پرگارلغتنامه دهخداپرگار. [ پ َ ] (اِ) آلتی هندسی برای کشیدن دائره و خطوط. آلتی که ترسیم قِسی و دوایر را بکار رود. قلم آهنی دو شاخه که بدان دائره کشند. (غیاث اللغات ). افزاری است که بنایان و نقاشان بدان دایره کشند و معرب آن فرجار است . (برهان ). پرکار. پرکاره . پرکال . پردال . پرگر. بردال . پرک