موج ریلیRayleigh wave, R waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج سطحی که موجب حرکت پسرونده و بیضیوار ذرات در محیط میشود
آهنگ اوجگیریrate of climb, climb rate, rate of ascent, ROC, r/cواژههای مصوب فرهنگستانمیزان تغییر در افزایش ارتفاع هواگرد بر حسب متر یا پا بر دقیقه متـ . آهنگ صعود
تحقیق و توسعة برونسازمانیextramural R&D, extramuralresearch and development, outsourced R&Dواژههای مصوب فرهنگستانتحقیق و توسعهای درونمنبع که در خارج از مرزهای یک سازمان یا بنگاه انجام میشود
بازهوادهیre-aerationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن به آبی که براثر فرایند شیمیایی یا زیستی اکسیژن از دست داده هوا اضافه میشود تا غلظت اکسیژن محلول آن افزایش یابد
راهبرد آر،راهبرد زادR-strategyواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی برای بقا که در آن گونههای دارای نرخ تولیدمثل بالا برای زیستن در یک زیستگاه متغیر سازگار میشوند
پری ماهلغتنامه دهخداپری ماه . [ پ ُ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مص مرکب ) حالت بدر: و پری ماه را استقبال خوانند. (التفهیم ابوریحان ).
پروانۀ ماهیوارaerofil propellerواژههای مصوب فرهنگستانپروانهای که در ساخت آن علاوه بر رعایت اصول هندسی، اصول آئرودینامیکی نیز رعایت میشود
خلخانیلغتنامه دهخداخلخانی . [ خ َل ْ ل ُ ](ص نسبی ) منسوب به خلخ . کنایه از صورت : سرای تو پرسرو و پر ماه و پر گل ز یغمایی و چینی و خلخانی .فرخی .
درخت سنبهلغتنامه دهخدادرخت سنبه . [ دِ رَ سُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) مته . مثقب . پر ماه . (ناظم الاطباء). درخت سنب . رجوع به درخت سنب شود. || پرنده ای است سبزرنگ که با منقار درخت را سوراخ کند. (برهان ). مرغی است که درخت را بسنبد یعنی سوراخ کند. دراسنب . داربرد.
چینیلغتنامه دهخداچینی . (ص نسبی ) از مردم چین . از چین . اهل چین : سرای تو پرسرو و پر ماه و پر گل ز یغمائی و چینی و خلخانی . فرخی .همه ترکان چین بادند هندوش مباد از چینیان چینی بر ابروش . نظامی .بی
ماهلغتنامه دهخداماه . (اِخ ) قمر. (فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). بمعنی نیر اصغر است که عربان قمر خوانند. (برهان ). قمر را گویند و به زبان دری و تبری مونک و مانک گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و اضافت ماه به طرف فلک و مترادفات آن حقیقت است و این از جهت اظهار خصوصیت فلک و شأن و جلالت ما
پرلغتنامه دهخداپر. [ پ َ/ پ ِرر ] (اِ) قصبه و انبوبه و نای گونه ای شاخی ، که بر آن چیزهای خرد چون مو رسته و تن و بال پرندگان بدان پوشیده است . ریش . || بال و پر. (برهان ). جناح . تیریز. دست باشد از کتف تا سر انگشتان و آنرا بال خوانند. (جهانگیری ). از سر کتف
پرلغتنامه دهخداپر. [ پ َ ] (اِ) (درخت ...) نوعی از سماق است و در باغهای ایران بنام پر غرس کنند و در قره داغ آذربایجان وحشی آن وجود دارد .
پرلغتنامه دهخداپر. [ پ ِ ] (اِ صوت ) در تداول اطفال ، آواز پریدن گنجشک و جز آن .- || پر زدن ، در تداول اطفال ؛ پریدن . پرواز کردن . و رجوع به پِرپِر شود.
پرلغتنامه دهخداپر. [ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) واسال بزرگ پادشاه (از دوازده پر شارلمانی ). || عضو شورای عالی فرانسه از 1815 تا 1847م . || عضو مجلس لُردهای انگلستان .
پرفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) هریک از ساقههای توخالی با کرکهای نازکی روی آن که پوشش تن پرندگان و وسیلۀ پرواز آنها میباشد.۲. (زیستشناسی) [مجاز] بال جانوران پرنده.٣. [عامیانه، مجاز] واحد اندازهگیری هر چیز کم: دو پر چای، یک پر کاه.٤. [قدیمی] کنار؛ کناره: پر بیابان، پر دامن.٥. [قدیمی] بر
درخت پرلغتنامه دهخدادرخت پر. [ دِ رَ ت ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل پر. زینج . (یادداشت مرحوم دهخدا). سماق پر. (از دائرةالمعارف فارسی ). رجوع به گل پر در همین لغت نامه شود.
دره اسپرلغتنامه دهخدادره اسپر. [ دَرْ رَ اِ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری دورود و کنار راه مالرو سرابند به درب آستان با 145 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو
دره پرلغتنامه دهخدادره پر. [ دَرْ رَ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس . واقع در 23هزارگزی خاور فردوس و سرراه مالرو عمومی مصعبی به فردوس . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9</spa
دل پرلغتنامه دهخدادل پر. [ دِ پ ُ ] (ص مرکب )دل آکنده از غم و اندوه یا خشم و غضب . بسیار غمگین واندوهگین یا خشمگین و غضبناک . رجوع به دل پری شود.- دل پر بودن ؛ لبریز از شکایت بودن . (آنندراج ) : چون آستین همیشه جبینم ز چین پر است یعن