پشاورلغتنامه دهخداپشاور. [ پ ِ وَ ] (اِخ ) نام شهری از هندوستان (در قسمت پاکستان کنونی )در ایالت شمال غربی . این شهر چون در معبر هند به افغانستان قرار دارد موقع نظامی آن مهم است . سکنه ٔ آن بالغ بر 105 هزار تن است و آنرا پیشاور نیز نامند.
شمشیر زِبَرتن،زِبَرتن2saber2واژههای مصوب فرهنگستانشمشیری سبک با تیغة مثلثی تخت و نوک کند که دکمة فشار ندارد و امتیازات در صورتی ثبت میشود که شمشیر با پهلو و نوک تیغه و در محدودة امتیازی بالاتنه، شامل تنه و دستها و سر وارد شود
پردهبانscreen saverواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهای نرمافزاری که عموماً برای حفاظت از اطلاعات کاربر در برابر افراد غیرمُجاز به کار میرود
شهر شاپورلغتنامه دهخداشهر شاپور. [ ش َ رِ ] (اِخ ) بیشاپور. بهشاپور. شهری بوده است نزدیک کازرون فارس که با حفاریهای هیئت فرانسوی آثار آن مکشوف گردیده است . (فرهنگ فارسی معین ).
پیشاورلغتنامه دهخداپیشاور. [ وَ / وُ ] (اِخ ) پشاور. پیشاوور. شهرمعروف ناحیت پنجاب به پاکستان . شهری است از پاکستان غربی واقع در ایالت شمال غربی در سرحد افغان و دارای موقع نظامی مهم و 125 هزار سکنه . رجوع به کلمه ٔ برشاور در جه
شاپورلغتنامه دهخداشاپور. (اِخ ) نهر... نام نهری در ولایات غندیجان فارس . (نزهة القلوب ، مقاله ٔ سوم ص 225). از وسط دهستان شاپور میگذرد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ج 7 و شاپور (شهر) شود.
ختکلغتنامه دهخداختک . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) نام قریتی ای است آباد در میان پشاور . (از انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ).
جیلملغتنامه دهخداجیلم . (اِخ ) جیلم رود. رودی است بهندوستان : بگذاشتی مرا بلب جیلم با چندپیل لاغر باجولان . فرخی .روز سه شنبه پنج روزمانده از محرم امیر «مسعود» بجیلم رسید. (حاشیه ٔ برهان چ معین از تاریخ بیهقی ص <span class="hl" dir
پیشاورلغتنامه دهخداپیشاور. [ وَ / وُ ] (اِخ ) پشاور. پیشاوور. شهرمعروف ناحیت پنجاب به پاکستان . شهری است از پاکستان غربی واقع در ایالت شمال غربی در سرحد افغان و دارای موقع نظامی مهم و 125 هزار سکنه . رجوع به کلمه ٔ برشاور در جه
پشتولغتنامه دهخداپشتو. [ پ َ / پ ُ ] (اِخ ) یا پختو نام لهجه ای در افغانستان و آن شعبه ای است از زبانهای ایرانی . (دائرةالمعارف اسلامی ج 1 ص 152). پشتو ظاهراً از لفظ پشتون یا پختون آمده است ک