پلخمونواژهنامه آزادتیرکمان تیروکمان تیر کمان کوچک که با آن گنجشک میزندند یا هر چیز دیگر را.یک شعری هم در گویش مشهدی هست که میگه:با پلخمون نگاهت چوغوک دلمو زدی ای به قربونه نگاهت,عوضی چولومو زدی! تیرکمان موشی. نوعی تیرکمان ساده به گویش خراسانی
پَلَخموُن یا پِلِخْموُگویش گنابادی در گویش گنابادی تیر و کمانی را گویند که با سنگ پرتاب میکند ، فَلاخَن
پلخمانلغتنامه دهخداپلخمان . [ پ ِ ل َ ] (اِ) فلاخن است که شبانان بدان سنگ اندازند. (برهان قاطع). بلخم . قلاب سنگ . قلماسنگ .