پمتینالغتنامه دهخداپمتینا. [ پ ُ ] (اِخ ) (مرداب ...) ناحیه ای است مردابی در ایالت روم که سابقاً حاصل خیز بوده و 23 شهر آباد در آن ناحیه وجود داشته است . (حواشی تمدن قدیم فلسفی ).
متنائیلغتنامه دهخدامتنائی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) دورشونده . (آنندراج ). برگشته به کناری دور و بسیار دور و عقب کشیده . (ناظم الاطباء).
متنیالغتنامه دهخدامتنیا. [ م َت ْ ت َ نی یا ] (اِخ ) (بخشش خدا) اسم پسر یوشا که بخت النصر وی را پادشاه ساخته از آن پس اسمش را به صدقیا مبدل نمود. و رجوع به کتاب دوم پادشاهان 24: 17 شود. (از قاموس کتاب مقدس ).
مثنالغتنامه دهخدامثنا. [ م ُ ث َن ْ نا ] (ع ص ) مکرر. دوباره : اشعار من آن است که در صنعت نظمش نه لفظ معار است و نه معنیش مثنا. مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 18).فتح تو گویم اکنون هر ساعتی مکرر
مثناءلغتنامه دهخدامثناء. [ م َ ] (ع ص ) زن چکمیزک زده که بولش قطره قطره چکد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤنث اَمثَن . زنی که کمیز وی قطره قطره چکد و چکمیزک زده بود. (ناظم الاطباء). زنی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. (از اقرب الموارد).