پهنالغتنامه دهخداپهنا. [ پ َ ] (اِ) عرض . مقابل درازنا. مقابل درازا. مقابل بالا. مقابل طول . پهنی . خلاف درازا. بَلَندی ̍. (منتهی الارب ). صفح . (منتهی الارب ). در: پر پهنا؛ پردر : و این ناحیت (مجفری ) مقدار صد و پنجاه فرسنگ درازی اوست اندر صد فرسنگ پهنای وی . (حدود ال
پهنالغتنامه دهخداپهنا. [ پ َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 35 هزارگزی جنوب باختری داران . کوهستانی ، معتدل ، دارای 80 تن سکنه . آب آن از رودخانه ، محصول آنجا غلات ، شغل اهالی زراعت و راه
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
تلهعسلhoney potواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای در شبکه که عمداً طوری پیکربندی شده است که با شبیهسازی خدمات شبکه مهاجمان را تطمیع کند و آنها را به دام اندازد
جریان عسلیhoney flow,coda di topoواژههای مصوب فرهنگستانشکل ریزش اسپرسو در هنگام خارج شدن از ناودانهای پالابَر/ صافیبَر (portafilter) که حالت ریزش عسل را تداعی میکند
غاز تایوانیAnas formosaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای کوچک جثه از اردکیان و راستۀ غازسانان با بدن حنایی یا قهوهای روشن و بالهای سفید
پهنائیلغتنامه دهخداپهنائی . [ پ َ ] (اِخ )دهی از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، واقعدر 12 هزارگزی جنوب باختری قاین و 6 هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی قاین به بیرجند، جلگه ، معتدل ، دارای 836
پهنابلغتنامه دهخداپهناب . [ پ َ ] (اِخ ) نام بلوک کوچکی است از دهستان گیلخواران در شمال خاوری جویبار و قراء آن بشرح زیر است : پهناب ، محله ، چمازک ، شاهرضا، آزادبن ، طالش محله ، ترک محله ، کیامحله ، ماندی محله ، زاهد محله . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
پهناپشتلغتنامه دهخداپهناپشت . [ پ َ پ ُ ] (ص مرکب ) دارای پشتی پهن و عریض : ادک ؛ اسب پهنا پشت یا عام است . (منتهی الارب ).
پهنا کردنلغتنامه دهخداپهنا کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب )مسطح کردن . هموار کردن . || مجازاً زیر و زبر کردن ، دگرگون کردن . قلع و قمع کردن : زمین آنکه بالاست پهنا کنم بدان دشت بی آب دریا کنم . فردوسی .- پهنا کردن از با
پهنائیلغتنامه دهخداپهنائی . [ پ َ ] (اِخ )دهی از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، واقعدر 12 هزارگزی جنوب باختری قاین و 6 هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی قاین به بیرجند، جلگه ، معتدل ، دارای 836
پهناب محلهلغتنامه دهخداپهناب محله . [ پ َ م َ ح َل ْل َ ] (اِخ ) دهی از بلوک پهناب دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی (علی آباد)، واقع در 9 هزارگزی شمال خاوری جویبار. دشت معتدل مرطوب مالاریائی ، دارای 200 تن سکنه . آب آن از سی
پهنابلغتنامه دهخداپهناب . [ پ َ ] (اِخ ) نام بلوک کوچکی است از دهستان گیلخواران در شمال خاوری جویبار و قراء آن بشرح زیر است : پهناب ، محله ، چمازک ، شاهرضا، آزادبن ، طالش محله ، ترک محله ، کیامحله ، ماندی محله ، زاهد محله . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
پیوسته بپهنالغتنامه دهخداپیوسته بپهنا. [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ب ِ پ َ ] (ص مرکب ، اِمرکب ) آن است که هر دو ستاره اندر یکی جهت یا شمال یا جنوب راست شوند و درجات عرض یک عدد باشند، آن وقت ایشان را پیوسته به پهنا گویند. (التفهیم بیرونی
سپیدپهنالغتنامه دهخداسپیدپهنا. [ س َ / س ِ پ َ ] (اِ مرکب ) سپیدپهنای . کنایه از صبح دوم است که صبح صادق باشد. (برهان ) (شرفنامه ) (آنندراج ).
هم پهنالغتنامه دهخداهم پهنا. [ هََ پ َ ] (ص مرکب ) دو چیز که عرض برابر دارند. (یادداشت مؤلف ). هم ور. (یادداشت دیگر).
تنگ پهنالغتنامه دهخداتنگ پهنا. [ ت َ پ َ ] (ص مرکب ) کم عرض . کم پهنا. باریک : و عصابه ٔ انگشتان [ شکسته ] تنگ پهنا باید.(ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).