پهنورلغتنامه دهخداپهنور. [ پ َ ](اِ) چیزی چون دستنبو. (انجمن آرا). چیزی چون دستنبوی که بتازی حنظل گویند و قثاء النعام . (آنندراج ) (برهان ). || پهی که خرزهره باشد. (برهان ).
دور افتخار1lap of honour/lap of honorواژههای مصوب فرهنگستاندور ابراز شادی تیم یا ورزشکاران فاتح در زمین یا راهه/ پیست
سامانۀ اعتمادیhonour systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای برای جمعآوری کرایه بدون استفاده از روشهای واپایش بلیت
قتل ناموسیhonour killingواژههای مصوب فرهنگستانقتل یکی از بستگان، بهویژه دختران و زنانی که باعث بیآبرویی در خانواده شدهاند
نِقافزارnagware, begware, annoywareواژههای مصوب فرهنگستاننرمافزاری مشروط که مکرراً بهطرز آزاردهندهای به کاربر تذکر میدهد که باید با پرداخت وجه، نرمافزار را به ثبت برساند
پهیلغتنامه دهخداپهی . [ پ َ ] (اِ) خرزهره . (برهان ). || پهنور. (آنندراج ). حنظل و آن را خربزه ٔ تلخ هم میگویند. (برهان ). دفلی . || در زبان شیرخوارگان : خوب . بَهی .