پورولغتنامه دهخداپورو. [ پ ُ رَ وَ ] (اِخ ) نام طایفه ای از طوایف ساکن مابین شمال و مشرق هند. (ماللهند بیرونی ص 157).
فعل حرفاضافهایprepositional verbواژههای مصوب فرهنگستانفعل مرکبی که متشکل از فعل و گروه حرفاضافهای است
ژوریولغتنامه دهخداژوریو. [ ی ُ ] (اِخ ) پیر. نام عالم کلامی پرتستانی از مردم فرانسه متولددر مِر بسال 1637 و متوفی در رتردام بسال 1713 م .
گورگولغتنامه دهخداگورگو. [ گو گ ُ ] (اِخ ) گاسپار (1783 - 1852 م .). ژنرال فرانسوی که در ورسای متولد شد. وی در جزیره ٔ سنت هلن با ناپلئون همراه بود و ناپلئون خاطرات خود را برای او املا کرد.
گورولغتنامه دهخداگورو. [ رُ ] (اِخ ) هانری ژزف اوژن (1867-1946 م .). ژنرال فرانسوی که در پاریس متولد شد. وی در سال 1898 سموری را در سودان دستگیر کرد. در سال 1912</s
ویرولغتنامه دهخداویرو. (اِخ ) دهی است از بخش رامیان شهرستان گرگان با 480 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
پوروشاپورالغتنامه دهخداپوروشاپورا. (اِخ ) نام شهری در دره ٔ رود سند بعهد اشکانیان که شاید همان پیشاورفعلی باشد. (احوال و اشعار رودکی نفیسی ج 1 ص 168).
پوروالغتنامه دهخداپوروا. (اِخ ) دهی از دهستان رجه سورتیجی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 48 هزارگزی شمال کیاسر. کوهستان جنگلی . مرطوب ، معتدل ،دارای 500 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و ارزن ، لبنیات و عسل .
پوروالغتنامه دهخداپوروا. (اِخ ) دهی از دهستان هزارجریب بخش چهار دانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 40 هزارگزی شمال خاوری کیاسر. کوهستان جنگلی ، معتدل مرطوب ،مالاریائی ، دارای 615 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا برنج و غلات
پوروچستلغتنامه دهخداپوروچست . [ چ َ ] (اِخ ) نام دختر زرتشت و تلفظ اوستائی کلمه پئوروچست و بمعنی پُردان است . (مزدیسنا دکتر معین ص 73 و78).
پوروشاپورالغتنامه دهخداپوروشاپورا. (اِخ ) نام شهری در دره ٔ رود سند بعهد اشکانیان که شاید همان پیشاورفعلی باشد. (احوال و اشعار رودکی نفیسی ج 1 ص 168).
پوروالغتنامه دهخداپوروا. (اِخ ) دهی از دهستان رجه سورتیجی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 48 هزارگزی شمال کیاسر. کوهستان جنگلی . مرطوب ، معتدل ،دارای 500 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و ارزن ، لبنیات و عسل .
پوروالغتنامه دهخداپوروا. (اِخ ) دهی از دهستان هزارجریب بخش چهار دانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 40 هزارگزی شمال خاوری کیاسر. کوهستان جنگلی ، معتدل مرطوب ،مالاریائی ، دارای 615 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا برنج و غلات
پوروچستلغتنامه دهخداپوروچست . [ چ َ ] (اِخ ) نام دختر زرتشت و تلفظ اوستائی کلمه پئوروچست و بمعنی پُردان است . (مزدیسنا دکتر معین ص 73 و78).