بازتاب عُقزنیgag reflexواژههای مصوب فرهنگستانواکنش غیرارادی نوزاد هنگامی که یک شیء سفت به بخش پسین دهان او برخورد میکند
کنش گفتاری مستقیمdirect speech act, speech actواژههای مصوب فرهنگستانگفتهای که با بیان آن کنشی همچون امر یا تهدید یا ترغیب محقق میشود متـ . کنش گفتاری speech act
نمایش تکپردهone-act play, one-act dramaواژههای مصوب فرهنگستاناثر نمایشی کوتاهی که تنها یک پرده دارد
بچاقلغتنامه دهخدابچاق .[ ب ُ ] (ترکی ، اِ) کارد. (غیاث اللغات ) چاقو. تیغ. کارد که آلت بریدن است . (فرهنگ نظام ) : شب فراق خروس سحر نفس نکشیدخوش آن زمان که سرش را ببرم از بچاق . فوقی یزدی (از فرهنگ نظام ).ظاهراً صورت دیگر کلمه ٔ پِ
پچقلغتنامه دهخداپچق . [ پ ِ چ َ ] (ترکی ، اِ) پچک . پچاق . کارد. چاقو : ترک من خورده نبید، دی برم مست رسیدوز سر خشم کشید، بر من آن پچقو. سوزنی .از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک ترکی مکن بکشتن من برمکش پچک .<p class="author
قپچاقلغتنامه دهخداقپچاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شرفخانه بخش شبستر شهرستان تبریز. در 32هزارگزی جنوب باختری شبستر در جزیره ٔ شاهی واقع و با بندر آغ گنبد 15هزار گز فاصله دارد. موقع جغرافیائی آن کوهستانی معتدل است . <sp
قپچاقلغتنامه دهخداقپچاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه . در 24000گزی شمال باختری میاندوآب و 10000 گزی باختر راه ارابه رو میاندوآب به بناب واقع و موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل
قپچاقلغتنامه دهخداقپچاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. در25هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد و 3500گزی شوسه ٔ میانه به تبریز و در جلگه واقع و هوای آن معتدل است .