پیدا و پنهانلغتنامه دهخداپیدا و پنهان . [ پ َ / پ ِ وُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) نهان و آشکار.- پیدا و پنهان شدن ؛مخفی و آشکار گشتن : بپیدا و پنهان شدن گرد شهرز هرچ آرزو داشت ب
کشتی مردهdead ship, dead, cold ship, dead ship condition, dead condition, cold ship conditionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن، پیشران اصلی و دیگهای بخار و سایر دستگاههای حرکتی کشتی، بهدلیل نبودِ منبع تغذیه، کار نمیکنند متـ . وضعیت کشتی مرده
نقطۀ مرگ پایینbottom dead centre, BDC, lower dead centre, LDC, inner dead centreواژههای مصوب فرهنگستانپایینترین نقطۀ قرارگیری پیستون که در آن محور دستهپیستون و محور طولی پیستون همراستا میشوند
درجهـ روزرشدgrowing degree day, degree dayواژههای مصوب فرهنگستانمجموع دماهای بالاتر از صفر پایه (base temperature) در هریک از مراحل رشدونمو گیاه
خط کورdead-end siding, dead-end trackواژههای مصوب فرهنگستانخطی در ایستگاه راهآهن که از خط اصلی جدا شده و در پایان آن سپر انتهایی نصب شده است
پلهلغتنامه دهخداپله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) مهمل پول ُ در ترکیب . پول ُ و پله ، از اتباع است بمعنی نقد و جنس پیدا و پنهان . (آنندراج ). پول مول . رجوع به پول و پله در جای خود شود.
مسترلغتنامه دهخدامستر. [ م ُ س َت ْ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تستیر. پوشیده . (دهار). پوشیده شده . (از غیاث ) (اقرب الموارد). ستیر. مصون . رجوع به تستیر شود : ای گشته چو آفتاب تابان از سایه ٔ نور خور مستر. ناصرخسرو.پیدا چو تن تو ا
شمس ادبالغتنامه دهخداشمس ادبا. [ ش َ س ِ اُ دَ ] (اِخ ) میرزا سیدمحمد پسر حاجی سیدرضی لاریجانی . حکیم و عارف . به سال 1253 هَ . ق . در اصفهان به دنیا آمد. از دوستان هدایت مؤلف مجمعالفصحا بود و مدیحه ای درباره ٔ وی و تذکره اش پرداخت . ابیات زیر از قصیده ٔ توحیدیه
عشوه دادنلغتنامه دهخداعشوه دادن . [ ع ِش ْ وَ / وِ دَ ] (مص مرکب ) فریب دادن . فریفتن . گول زدن : من ندانستم که کار این قوم بدین منزلت است و عشوه دادند مرا به حدیث ایشان و راست نگفتند. (تاریخ بیهقی ص 585).
پنهان شدنلغتنامه دهخداپنهان شدن . [ پ َ/ پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اختفاء. اکتتام . جبوء. جباء. اختباء. انِّماس . (منتهی الارب ). مخفی شدن . پوشیده شدن . استخفاء. اجتنان . تذعلب . اکتنان . ضب ء. ضبوء. (منتهی الارب ) (صراح ). استسرار. (زوزنی ) (منتهی الارب ). اذلیلاء
پیدالغتنامه دهخداپیدا. [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) واضح . (منتهی الارب ). روشن . هویدا. ظاهر. مقابل نهان . باطن . مقابل ناپیدا. آشکارا. مقابل پوشیده . لائح . نمایان . مظهر. (دهار). بَیَّن . ضحوک . (منتهی الارب ). صرح . صادق . (منتهی الارب ).مبین ذایع. بارز. نمودار
پیدافرهنگ فارسی عمیدآشکار؛ نمایان؛ هویدا؛ ظاهر.⟨ پیدا آمدن: (مصدر لازم)۱. پدید آمدن؛ بهوجود آمدن.۲. آشکار شدن؛ نمایان شدن: ◻︎ اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲: ۴۳۰).⟨ پیدا شدن: (مصدر لازم)۱. آشکار شدن؛ نمایان شدن.۲. یافته شدن.
پیدالغتنامه دهخداپیدا. [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) واضح . (منتهی الارب ). روشن . هویدا. ظاهر. مقابل نهان . باطن . مقابل ناپیدا. آشکارا. مقابل پوشیده . لائح . نمایان . مظهر. (دهار). بَیَّن . ضحوک . (منتهی الارب ). صرح . صادق . (منتهی الارب ).مبین ذایع. بارز. نمودار
نوپیدالغتنامه دهخدانوپیدا. [ ن َ / نُوپ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) نوایجاد. (آنندراج ). جدید. تازه . نو. به تازگی پیداشده و ظاهرگشته . (ناظم الاطباء).- نو پیدا کردن ؛ بدعت . (یادداشت مؤلف ).
ناپیدالغتنامه دهخداناپیدا. [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب )غایب . (ناظم الاطباء). نامرئی . نامشهود : با خیال یارناپیدا هنوزخلوتا کاندر نهان خواهم گزید. خاقانی .حمله مان پیدا و ناپیداست بادجان فدای آنکه نا
جای فلان پیدالغتنامه دهخداجای فلان پیدا. [ ی ِ ف ُ پ َ ] (جمله ٔ اسمیه ) این کلام در غیبت شخصی که حاضر نباشد و دل ، حاضر بودنش خواهد، گویند. (بهارعجم ) (آنندراج ). برای کسی گویند که غایب باشد. (ناظم الاطباء). جای فلان خالی . جای فلان سبز. (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و برای تیمن بیشتر جای فل
پیدافرهنگ فارسی عمیدآشکار؛ نمایان؛ هویدا؛ ظاهر.⟨ پیدا آمدن: (مصدر لازم)۱. پدید آمدن؛ بهوجود آمدن.۲. آشکار شدن؛ نمایان شدن: ◻︎ اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲: ۴۳۰).⟨ پیدا شدن: (مصدر لازم)۱. آشکار شدن؛ نمایان شدن.۲. یافته شدن.