پیروزکوهلغتنامه دهخداپیروزکوه . (اِخ ) فیروزکوه . شهرکی و ناحیتی واقع در مشال شرقی ری تابع دماوند. رجوع به فیروزکوه شود. (تاریخ گزیده 498).
روزکیلغتنامه دهخداروزکی .[ زَ ] (اِ مرکب ) از: روز + کاف تصغیر + یای وحدت . یک روزی . یک زمان اندکی . (ناظم الاطباء) : چون بریدند روزکی دو سه راه توشه ای را که داشتندنگاه . نظامی .اما نه هنوز روزکی چندمیباید شد بوعده خرسند.<
روزکیلغتنامه دهخداروزکی .[ زَ ] (اِخ ) نام محلی است . شاه طهماسب صفوی اکراد آنجا را به تنکابن گیلان انتقال داد. (از سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 23 و ترجمه ٔ آن ص 45).
رازقیلغتنامه دهخدارازقی . [ زِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به رازق . || ضعیف . (اقرب الموارد). سست و ضعیف از هر چیزی . (منتهی الارب ).
رازقیلغتنامه دهخدارازقی . [ زِ ] (اِ) زنبق سفید. (برهان ) (ناظم الاطباء). زنبق . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 170). || سوسن سفید. (برهان ) (ناظم الاطباء) (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 170). یک قسم گلی است سفید و بغایت خوشبو. (ناظ
رازقیةلغتنامه دهخدارازقیة. [ زِ قی ی َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کتان سفید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: کساه رازقیة. (اقرب الموارد). || می . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).