روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
رویۀ ریشهroot faceواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از رویۀ شیار که داخل ریشۀ اتصال قرار دارد متـ . پاشنه land
سبزبامgreen roof, living roof, eco-roofواژههای مصوب فرهنگستانبامی پوشیده از گیاهان که برای زیبایی و بهینهسازی مصرف انرژی طراحی میشود
پیروز کردنلغتنامه دهخداپیروز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِفازه . (زوزنی ). مظفر ساختن . فیروزی دادن . غالب گردانیدن . فاتح ساختن : مرا گر جهاندار پیروز کردشب تیره بر بخت من روز کرد. فردوسی .شبان سیه تیره مان روز کردکه مان بر همه کا
پیروی کردنلغتنامه دهخداپیروی کردن . [ پ َ/ پ ِ رَ / رُ وی ک َ دَ ] (مص مرکب ) متابعت کردن . اقتدار کردن . اقتفا کردن . اقتراء. اقتیاف . تمصر. تقیل .ائتمام ؛ بدنبال چیزی پیوستن . اتباع . متابعت . احتذاء. تتبع. تقلید. تباعة. اثف . تا
شِيعَةٍفرهنگ واژگان قرآنفرقه - مردمي که پيرو غير خود باشند ، و دنبال او به راه بيفتند يا جماعتي که يکديگر را بر امري ياري دهند ، و يا همه پيرو يک عقيده باشند
پیرولغتنامه دهخداپیرو. (اِ) گونه ای از سرو کوهی . و این نام در گرگان به این درخت دهند و نام آن در درفک و شیرکوه ، اَرَبس و اَربَز باشد و در دیلمان : اَبَرسک . و در نور و کجور: ریس . و در رودسر: اَرَس . و قدما آنرا سرو جبلی و عرعر و شیزی نام میداده اند. این درختچه طالب نواحی مرتفع و مرز فوقانی
پیرولغتنامه دهخداپیرو. (اِ) کیسه . (اوبهی ). چخماخ : زر ز پیرو سبک برون آوردداد درویش را و خوب آورد (کذا).بهرامی .
پیرولغتنامه دهخداپیرو. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان . واقع در 30هزارگزی باختر بافت و 2هزارگزی جنوب راه فرعی بافت به سیرجان . کوهستانی سردسیر. دارای 35 تن سکنه .
پیرولغتنامه دهخداپیرو. [ پ َ / پ ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) تابع. پس رو. (مهذب الاسماء). مقتفی . مقتدی . مقلد. تبع. (منتهی الارب ). مأموم . شیعه . تالی . زامل . (منتهی الارب ). منساق . اثف .(منتهی الارب ) :</sp
پیرولغتنامه دهخداپیرو. (اِ) گونه ای از سرو کوهی . و این نام در گرگان به این درخت دهند و نام آن در درفک و شیرکوه ، اَرَبس و اَربَز باشد و در دیلمان : اَبَرسک . و در نور و کجور: ریس . و در رودسر: اَرَس . و قدما آنرا سرو جبلی و عرعر و شیزی نام میداده اند. این درختچه طالب نواحی مرتفع و مرز فوقانی
پیرولغتنامه دهخداپیرو. (اِ) کیسه . (اوبهی ). چخماخ : زر ز پیرو سبک برون آوردداد درویش را و خوب آورد (کذا).بهرامی .
پیرولغتنامه دهخداپیرو. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان . واقع در 30هزارگزی باختر بافت و 2هزارگزی جنوب راه فرعی بافت به سیرجان . کوهستانی سردسیر. دارای 35 تن سکنه .
پیرولغتنامه دهخداپیرو. [ پ َ / پ ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) تابع. پس رو. (مهذب الاسماء). مقتفی . مقتدی . مقلد. تبع. (منتهی الارب ). مأموم . شیعه . تالی . زامل . (منتهی الارب ). منساق . اثف .(منتهی الارب ) :</sp