پیرگبرلغتنامه دهخداپیرگبر. [ گ َ ] (اِ مرکب ) خطابی طعن آمیز گبر کهنسال را. دشنام گونه ای زرتشتی سالخورده را.
ژربرلغتنامه دهخداژربر. [ ژِ ب ِ ] (اِخ ) اِرنست لودویگ . دانشمند موسیقی شناس آلمانی متولد و متوفی به سوندرشوزن (1746 - 1819 م .).
ژربرلغتنامه دهخداژربر. [ ژِ ب ِ ] (اِخ ) مارتن . بارن دوهرنو پرنس آبّه دُسنت بلز . دانشمند موسیقی شناس آلمانی . مولد هرب و وفات به سنت بلز (1720-1793 م .).
پیرلغتنامه دهخداپیر. (ص ،اِ) شیخ . شیخه . سالخورده . کلان سال . مسن . معمر. زرّ. مشیخه . (دهار). مقابل جوان . بزادبرآمده . دردبیس . فارض . اشیب . (منتهی الارب ). کهام . ج ، پیران : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو [ او ] مرا بکرد جوان . رو