چرجیلغتنامه دهخداچرجی . [ ] (ص ، اِ) ظاهراً بنا به نوشته ٔ مؤلف تاریخ غازانی فروشنده ٔ دوره گردی بوده است که جوال ریزه و کشنیز و خرده ریزها به گردن میانداخته و میفروخته است . مؤلف مزبور نویسد: «... و چند هزار آدمی از مسلمان و جهود از پاره دوزان و چرجیان یعنی کسانی که جوال ریزه و کشنیز و خرد
ریزیلغتنامه دهخداریزی . (حامص ) حاصل مصدر از ماده ٔ مضارع ریختن (ریز).همیشه به صورت ترکیب استعمال شود، مانند: پی ریزی ، توپ ریزی ، خاک ریزی ، ساچمه ریزی ، طرح ریزی ، مجسمه ریزی و غیره . رجوع به هریک از ترکیبات بالا در جای خود شود.- پی ریزی ؛ پی افکنی . (فرهنگ فارس
ریزگیلغتنامه دهخداریزگی . [ زَ / زِ ] (حامص ) صفت و حالت ریزه . کوچکی و خردی . (ناظم الاطباء) : به ریزگی منگر دانه ٔ سپندان را. ؟ (از یادداشت مؤلف ).|| (اِ) پاره و تراشه . || ذره . || پول خرده ، مانند
ریزیلغتنامه دهخداریزی . (حامص ) خردی و کوچکی . مقابل درشتی . (یادداشت مؤلف ). || رحمت و شفقت . (ناظم الاطباء). ریزش . بخشش و عطا. (از آنندراج ). || (ص ) سرشار. (ناظم الاطباء). در متن های دیگر دیده نشد.
رزءلغتنامه دهخدارزء. [ رُزْءْ ] (ع اِ) مصیبت و آفت و آسیب . ج ، اَرْزاء. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مصیبت بزرگ . پیش آمد بد. (فرهنگ فارسی معین ). مصیبت ، و گویند مصیبت بزرگ . (از اقرب الموارد).
تاسیسفرهنگ مترادف و متضاد۱. احداث، ایجاد، بنیان، بنیانگذاری، پیریزی، تشکیل، شالودهگذاری، وضع ۲. احداث کردن، بنیاد کردن، بنیادگذاشتن، پیریزی کردن، دایر کردن، بنیان نهادن ≠ تخریب
تاسیس شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. احداثشدن، دایر شدن ۲. ایجاد شدن، به وجود آمدن ۳. پیریزی شدن، بنیاد شدن
تاسیس کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. احداث کردن، دایر کردن ۲. ایجاد کردن، به وجودآوردن ۳. بنیاد کردن، پی افکندن، پایهگذاری کردن، پیریزی کردن