فرهنگ فارسی عمید
۱. کهنسال؛ سالخورده؛ کلانسال.۲. (اسم) (تصوف) مرشد؛ رهبر؛ پیر طریقت.⟨ پیر جادو: [قدیمی] آنکه عمر خود را در ساحری گذرانیده؛ جادوگر پیر.⟨ پیر خرابات: (تصوف) [قدیمی، مجاز]۱. آنکه خرابات را اداره کند؛ پیر میفروش.۲. انسان کامل و رهبر؛ مرشد و راهنمای تصوف؛ مرشد